جدول جو
جدول جو

معنی تغریه - جستجوی لغت در جدول جو

تغریه
(بَ جَ)
آزمندی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، طلا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : غری الشی ٔتغریه، طلاه بالغراء و الصقه به. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توریه
تصویر توریه
پوشانیدن و پنهان کردن حقیقت، امری را برخلاف حقیقت نشان دادن، حقیقت را نهفتن و طور دیگر وانمود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
چیزی را در معرض هلاک قرار دادن، به خطر افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
آواز خواندن، پرندۀ خوش آواز، بانگ بلبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
غذا دادن، خوراک دادن، غذا جذب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
در گلو گرداندن آواز را
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی استعمال لفظی که آن دو معنی باشد، یکی نزدیک و دیگری دور و منظور معنی دور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکریه
تصویر تکریه
هم آوای تفعیل زشت دانی، زشت خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
غذا دادن، خورش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریب
تصویر تغریب
به خور بر رفتن، خور برش خور بر زدگی (غربزدگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبریه
تصویر تبریه
بیزار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
در خطر وهلاکت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشیه
تصویر تغشیه
جامه پوشاندن، در پوست نهادن، فرو گرفتن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریه
تصویر تفریه
کفانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغطیه
تصویر تغطیه
فرو پوشاندن پوشیده کردن پوشیدن مستور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغویه
تصویر تغویه
گمراهاندن گمراه کردن، دفزکاندن شیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریه
تصویر تعریه
برهنه گرداندن برهنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطریه
تصویر تطریه
تر و تازه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذریه
تصویر تذریه
باد دادن خرمن، باد دادن خاک
فرهنگ لغت هوشیار
وینستن در آب فرو رفتن، در آب فرو کردن غوته دادن غرق کردن در آب فرو بردن،جمع تغریقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
((تَ یِ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توریه
تصویر توریه
((تُ یِ))
پوشانیدن حقیقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغطیه
تصویر تغطیه
((تَ یِ یا یَ))
پوشیدن، مستور داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغریر
تصویر تغریر
((تَ))
به خطر انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
((تَ یِ))
خورانیدن، غذا دادن، خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
((تَ))
آواز خواندن پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغریق
تصویر تغریق
((تَ))
غرق کردن، در آب فرو بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
خوراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
Nutrition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
питание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
Ernährung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
харчування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
odżywianie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
营养
دیکشنری فارسی به چینی