جدول جو
جدول جو

معنی تغرد - جستجوی لغت در جدول جو

تغرد
(بَ)
بلند و طرب انگیز ساختن مرغ آواز خود را و در گلو گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خوانندگی طرب انگیز مرغان. (حاشیۀ حافظ چ قزوینی ص 330) :
اذا تغرد عن ذی الاراک طائر خیر
فلاتفرد عن روضها انین حمامی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تغرد
پنهان غایب گشتن
تصویری از تغرد
تصویر تغرد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجرد
تصویر تجرد
مجرد بودن، ازدواج نکردن، تنهایی، در تصوف دوری گزیدن از علایق دنیوی، برهنگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفرد
تصویر تفرد
تنها شدن، یگانه شدن، یکه و تنها بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغمد
تصویر تغمد
فروپوشیدن، پوشاندن، پوشاندن عیب و گناه و جز آن، پر کردن ظرف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
سرپیچی کردن، گردن کشی کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
آواز خواندن، پرندۀ خوش آواز، بانگ بلبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغرب
تصویر تغرب
دوری گزیدن، دور رفتن، از وطن دور شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
خویشتن به آب سرد بشستن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). غسل کردن با آب سرد. (تاج العروس). در آب فرورفتن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از تاج العروس). غسل کردن در آب، جمع شدن آب در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پاکیزه شدن پوست از مویها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، منفرد و به یک سو شدن از شتران دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خریده گشتن زن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (المنجد). شرمنده گشتن و ساکت شدن از ترس و پست آواز گشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به خرید و خریده شود
لغت نامه دهخدا
گابریل، جامعه شناس فرانسوی، وی در سال 1843 میلادی در ’سارلا’ متولد شد و چون یکی از صاحب منصبان وزارت دادگستری بود سالهای ممتد در مسقطالرأس خویش در امور قضایی و جرم شناسی به تحقیق و تتبع پرداخت، آنگاه بریاست آمار وزارت دادگستری رسید، سپس بتدریس فلسفۀ جدید در ’کلژ دو فرانس’ پرداخت، بالاخره بسال 1900 بعضویت آکادمی علوم اخلاق و سیاست در رشتۀ فلسفه انتخاب گردید، آثار بسیاری از خود باقی گذاشته است از آن جمله: جنایت مقایسه ای، جنایت شغلی، تتبعات جزائی واجتماعی، تتبعات روانشناسی اجتماعی، منطق اجتماعی و قوانین تقلید (که یکی از آثار جالب اوست)، قوانین اجتماعی، افکار و ملت، فلسفۀ جزائی، تحولات حقوق، تحولات قدرت، قطعاتی از تاریخ آینده و غیره
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
دهی از دهستان یخاب بخش طبس شهرستان فردوس. آب از قنات. محصول آنجا غلات، انقوزه. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، برگستوان. (برهان) (مؤید الفضلاء). رجوع به بغلتاق شود:
بغلطاق و دستار و رختی که داشت
ز بالا به دامان او درگذاشت.
سعدی (بوستان چ یوسفی ص 119)
لغت نامه دهخدا
(بَءْرْ)
فروپوشیدن و پنهان داشتن و منه تغمداﷲ برحمته، ای غمره بها و تغمد فلاناً، ای ستر ماکان منه . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گناه پوشیدن و جز آن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غریق رحمت کردن حق تعالی بنده راو گناه و عیب و جز آن را پوشیدن. (آنندراج) : تغمد اﷲ برحمته، فروپوشاند او را خدای تعالی به بخشایش خویش. (یادداشت مرحوم دهخدا). تغمد اﷲ بالرحمه و الرضوان، جمله ای است که بجای رحمه اﷲ آرند: و چون ضعیفتر شد نیمه ای از قرآن برخواندی تا از دنیا برفت. تغمد اﷲ بالرحمه و الرضوان. (تاریخ بخارا ص 66)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آواز بگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). اغراد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). تغرد. (اقرب الموارد). بلند برداشتن آواز و طرب انگیز ساختن و در گلو گردانیدن آواز را. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به اغراد و تغرد شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
در خطر و هلاک افکندن خود را. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). تغریر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به تقریر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
همه را فراگرفتن، یقال: تغرفنی، اخذ کل شی ٔ معی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شکسته شدن شاخ و جدا نگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شدن شاخۀ درخت و جدا نگردیدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از سوی غرب آمدن، دوری گزیدن. و دور رفتن و جدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به غربت شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَصْ صُ)
گلگون شدن. (زوزنی) (دهار) (از اقرب الموارد) ، ورد جستن، کم کم درآمدن در شهر. یقال: تورّدت الخیل البلده، ای ادخلها قلیلاً قلیلاً و قطعهً قطعهً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) : از حال ایلک و تورد او در عرصۀ ملک، به سلطان مسرعان دوانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 293). از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد و بر تورد و تورط او در ولایت سلطان انکار می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 331) ، به آب آمدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: هو یتورّد المهالک. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَرْ رِ)
مرغ که بلند و طرب انگیز سازد آواز را و در گلو گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سراینده و آوازخوان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغرد شود
لغت نامه دهخدا
(تِ رِ)
موضعی است. (منتهی الارب). مصنف تاج العروس ’ت’ را اصلی دانسته و گوید بعضی هم ’ت’ را زاید و محل آن را در ’برد’ دانسته اند، چنانکه خود نیز در آن ماده این کلمه را آورده و افزاید: ولی صاحب لسان ’ب’ را مقدم داشته است (بترد). رجوع به تاج العروس ج 2 ص 299 و 308 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
گردنکشی و خود سری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجرد
تصویر تجرد
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغرب
تصویر تغرب
از وطن دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
در گلو گرداندن آواز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرد
تصویر تفرد
یگانه شدن، بی مانند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغمد
تصویر تغمد
پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغمد
تصویر تغمد
((تَ غَ مُّ))
پوشاندن، فروپوشیدن، ظرف را پر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفرد
تصویر تفرد
((تَ فَ رُّ))
یگانه بودن، تنها شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغرب
تصویر تغرب
((تَ غَ رُّ))
از وطن دور شدن، غربت گزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغرید
تصویر تغرید
((تَ))
آواز خواندن پرندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجرد
تصویر تجرد
((تَ جَ رُّ))
جمع تجردات، زن نداشتن، پیراستن، برهنه گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
((تَ مَ رُّ))
سرپیچی کردن، نافرمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمرد
تصویر تمرد
سرکشی، سرپیچی، نافرمانی
فرهنگ واژه فارسی سره