جدول جو
جدول جو

معنی تغذمر - جستجوی لغت در جدول جو

تغذمر(بَ)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کردن در مجلس و فی حدیث علی (ع) : قاموا و لهم تغذمر و بربره. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و تغذمر الغضب و سوءاللفظ و التخلیط فی الکلام و کذا البربره. (اللسان از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ دَ لَ)
به قهر گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سوگند خوردن و تردد و اندیشه نکردن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ مِ)
مهتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرتکب در امور که از یکی بگیرد و دیگری را دهد و نگذارد برای کسی از حق او یا آنکه حقوق را برای اهل آن هبه نماید. یا آنکه حکم کند بر اهل خود هرچه خواهد از ظلم و عدل و حکمش رد نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ قَ)
آب اندک خوردن. (زوزنی). بکاسه خرد آب خوردن یا کمتر از سیری آن خوردن. یقال: تغمر البعیر، ای لم یرو، یعنی سیراب نشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، رنگ کردن به زعفران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غمره بر روی مالیدن زن جهت صفای رنگ، گیاه غمیر چریدن ستور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
چشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تطعم. (اقرب الموارد) ، بسیار خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: هو یتغذم کل الشی ٔ، اذا کان کثیرالاکل. (اقرب الموارد) ، بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَهْ)
افژولیده شدن. (تاج المصادر بیهقی). اوژولیده شدن. (زوزنی) ، خویشتن را ملامت کردن. (تاج المصادر بیهقی). نکوهش کردن نفس خود را بر غضب یا بر چیزی که فوت کرد، دیگرگون و ناآشنا گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغضب. (اقرب الموارد) (المنجد) : کان یتذمر علی ربه، یعنی دلیری میکرد بر وی و برمیداشت آواز خود را در عتاب او. (اقرب الموارد) (المنجد) ، ترسانیدن و وعده بد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تهدید. (المنجد) ، برانگیختن بر قتال. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تذمر
تصویر تذمر
خود نکوهی، بد پیمانی، ترساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغذم
تصویر تغذم
چشیدن، بسیارخوردن
فرهنگ لغت هوشیار