جدول جو
جدول جو

معنی تغذرم - جستجوی لغت در جدول جو

تغذرم
(بَ)
سوگند خوردن و تردد و اندیشه نکردن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بانگ و فریاد کردن در مجلس و فی حدیث علی (ع) : قاموا و لهم تغذمر و بربره. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن کلام را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و تغذمر الغضب و سوءاللفظ و التخلیط فی الکلام و کذا البربره. (اللسان از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
چشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تطعم. (اقرب الموارد) ، بسیار خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: هو یتغذم کل الشی ٔ، اذا کان کثیرالاکل. (اقرب الموارد) ، بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تغذم
تصویر تغذم
چشیدن، بسیارخوردن
فرهنگ لغت هوشیار