جدول جو
جدول جو

معنی تغترف - جستجوی لغت در جدول جو

تغترف
(بُ ئو)
بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکبر. تغطرف. (اقرب الموارد). و رجوع به تغطرف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
پریشان و متفرق شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط). تبدّد. گویند: تحترف من یدی، پراکنده شد از دستم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ)
بزرگ منشی کردن. خلاف تعفرت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بزرگ منشی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تکبر. (اقرب الموارد) ، خرامیدن و بناز رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
آب به مشت برگیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه به مشت آب برگرفته می نوشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَ)
جایی که از آنجا آب به مشت بردارند. جایی که از آن آب برگیرند:
هست اغتراف خلق ز بحر سخای او
دیر است گفته اند که البحر مغترف.
(سندبادنامه ص 133)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
همه را فراگرفتن، یقال: تغرفنی، اخذ کل شی ٔ معی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
تنعم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). بناز و نعمت زیستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحترف
تصویر تحترف
پراکیدن پریشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعترف
تصویر تعترف
بزرگ منشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغترف
تصویر مغترف
آب برگیرنده: به مشت بمشت آب بر دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تترف
تصویر تترف
ناز زیست به ناز زیستن
فرهنگ لغت هوشیار