جدول جو
جدول جو

معنی تغامج - جستجوی لغت در جدول جو

تغامج
(بَلْوْ)
نوشیدن و مکیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تغامج بین ارفاغ امه، لهزها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
یکدیگر را در آب فروبردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
یکدیگر را به چشم اشارت کردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). با یکدیگر بچشم اشارت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). اشاره کردن بعض قوم مر بعض دیگر را با چشمهای خود، یقال: تغامزوا به. (از اقرب الموارد). و منه قوله تعالی: و اذا مروا بهم یتغامزون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکدیگر را یاری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تعاون قوم. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تدامج قوم بر فلان،تألب آنان. (اقرب الموارد) ، تدامج برچیزی، اجتماع بر آن. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
اظهار غم کردن بی آنکه غم در دل داشته باشد
لغت نامه دهخدا
چشمک زدن با چشم و ابرو و اشاره کردن بیکدیگر غمزه کردن چشمک زدن،جمع تغامزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغامز
تصویر تغامز
((تَ مُ))
چشمک زدن، غمزه آمدن
فرهنگ فارسی معین