- تعییر
- سرزنش کردن
معنی تعییر - جستجوی لغت در جدول جو
- تعییر
- سرزنش کردن کسی برای عیب وننگی که دارد، نکوهش کردن
- تعییر ((تَ))
- سرزنش کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دگرگونی، دگرش، دگردیسی
گزینش
بازسازی
گزارش
سر گرداندن
اختیار دادن در برگزیدن
بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار
آک جویی از هم (آک عیب) هم نکویی نکوهش یکدیگر
راندن
خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزیرا، متوقف کردن کاری و عملی
پشخودن
تنگ گرفتن
نکوهیدن، ملامت کردن
بهانه ساختن
مرمت کردن شکسته را، آباد کردن، قابل سکنی کردن جا و منزل
از پای در آوردن
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات
از حال بگردانیدن، دگرگونی و تعویض و تحویل و انتقال و انقلاب
مخصوص کردن، برگماشتن
عیال داری و نفقه دادن آنان
زندگی دادن روزی دادن تناساندن ماژاندن
حاضر آمدن و عید کردن
معیوب کردن
آگندن چشمه آگندن چاه
راندن، روانه کردن، به راه انداختن
تفضیل دادن، اختیار دادن در برگزیدن
دشوار ساختن، تنگ گرفتن، خلاف ورزیدن
عذر آوردن، بهانه ساختن، کوتاهی کردن در امری
گرفتن یک دهم از مال کسی، دهمی شدن، ده تا کردن
معیوب کردن، عیب دار کردن چیزی، به عیب نسبت دادن
نکوهش کردن، ملامت و سرزنش کردن، ادب کردن، چوب زدن
از حالی به حالی برگردانیدن، دگرگون کردن، دگرگون شدن، از حالی به حالی دیگر درآمدن