معنی تعکف - جستجوی لغت در جدول جو
تعکف
((تُ عَ کُّ))
گوشه گرفتن، خلوت گزیدن
گوشه گرفتن، خلوت گزیدن
تصویر تعکف
فرهنگ فارسی معین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر تعطف
تعطف
مهربانی کردن
مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعسف
تعسف
ستم کردن و انصاف ندادن
ستم کردن و انصاف ندادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعرف
تعرف
معرفت جستن
معرفت جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعنف
تعنف
سرزنش درشتی زور گویی
سرزنش درشتی زور گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعکن
تعکن
تو در تویی
تو در تویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعکش
تعکش
دشوار گردیدن
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعکس
تعکس
مارخویی
مارخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعفف
تعفف
عفت نمودن، پارسائی نمودن، خودداری کردن از حرام
عفت نمودن، پارسائی نمودن، خودداری کردن از حرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تعرف
تعرف
شناخته شدن، آشنا شدن، خود را شناساندن
شناخته شدن، آشنا شدن، خود را شناساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تعسف
تعسف
بیراهه رفتن، راه را کج کردن و منحرف شدن، بدون تامل به کاری پرداختن، ستم کردن
بیراهه رفتن، راه را کج کردن و منحرف شدن، بدون تامل به کاری پرداختن، ستم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تعطف
تعطف
به طرفی خم شدن، بازگشتن، ردا به خود پیچیدن، رقت آوردن و مهربانی کردن
به طرفی خم شدن، بازگشتن، ردا به خود پیچیدن، رقت آوردن و مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویر تعفف
تعفف
((تَ عَ فُّ))
پارسایی کردن
پارسایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تعطف
تعطف
((تَ عَ طُّ))
مهر ورزیدن، به سویی خم شدن، ردا به خود پیچیدن
مهر ورزیدن، به سویی خم شدن، ردا به خود پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تعسف
تعسف
((تَ عَ سُّ))
بی راهه رفتن، بدون تأمل به کاری پرداختن
بی راهه رفتن، بدون تأمل به کاری پرداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تعرف
تعرف
((تَ عَ رُّ))
آشنا شدن، شناخته گردیدن، شناختن، پژوهیدن
آشنا شدن، شناخته گردیدن، شناختن، پژوهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویر تعفف
تعفف
عفیف بودن، عفت داشتن، خودداری کردن از حرام، پرهیزکاری، پاک دامنی
عفیف بودن، عفت داشتن، خودداری کردن از حرام، پرهیزکاری، پاک دامنی
فرهنگ فارسی عمید