جدول جو
جدول جو

معنی تعکظ - جستجوی لغت در جدول جو

تعکظ
(بِ)
پیچیده و دشوار شدن کار و سخت گردیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن و مانع شدن. (از اقرب الموارد) ، دشوار گردیدن سفر بر کسی و دور شدنش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خود را در بند داشتن قوم تا فکر و تأمل در کاری نمایند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اجتماع و ازدحام کردن در جایی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
زفتی نمودن به چیزی بر کسی: تعکص به علی، زفتی نمود به آن بر من و نداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ذَعْ عُ)
پیچیده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیچیده و دشوار شدن کار بر کسی. تعکظ. (از اقرب الموارد) ، زفتی ورزیدن، دشوارحال شدن در سفر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
با هم پیکار کردن و حجت آوردن، با هم نازیدن و فخر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ ووْ)
پیش آمدن اندوه بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بر چوبدستی آهن دار تکیه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر عکاز. (از اقرب الموارد). رجوع به عکّاز شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
به رفتار مار رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). به رفتار افعی راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دشوار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراهم آوردن تننده پایهای خود را جهت بافتن تارها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم درآمده و درکشیده شده چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیچیده گردیدن موی و بر هم نشستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
خود را بند کردن و بازداشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اعتکاف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
پیچیده و دشوار و مشوش و کارهای درهم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکظ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
باشکنج شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نوردناک گردیدن شکم و توبرتو شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
برگردانیدن و بازداشتن از نیاز. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردانیدن کسی از حاجت وی. (از اقرب الموارد) ، بازداشتن حاجت کسی را و بند نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زیادتی کردن در اندرز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَل ل)
بند کردن. (از منتهی الارب). حبس. (اقرب الموارد) ، جدا نمودن. (از منتهی الارب). منصرف کردن. (از اقرب الموارد) ، بیکار ساختن، مغلوب نمودن و رد کردن بر کسی بزرگی و فخر او را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، افتخار و مباهات کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعکس
تصویر تعکس
مارخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعکش
تصویر تعکش
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعکن
تصویر تعکن
تو در تویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعکف
تصویر تعکف
((تُ عَ کُّ))
گوشه گرفتن، خلوت گزیدن
فرهنگ فارسی معین