- تعکس
- مارخویی
معنی تعکس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روی ترش کردن
فریفتن بر زنان زنبارگی زندوستی
تو در تویی
دشوار گردیدن
دستگاه ماشین نویسی بمسافت دور
فرانسوی نهاده بها نرخ انگلیسی ساو (مالیات) قیمت نرخ نرخ ثابت هر چیز
قیمت ثابت که از طرف دولت برای چیزی معین شود، نرخ
((تِ لِ))
فرهنگ فارسی معین
دستگاه ارتباطی برای ارسال و دریافت پیام که با گرفتن شماره مخاطب دستگاه تله تایپ آن به کار می افتد و پیام را ثبت می کند
ترش رو شدن
دستگاهی مخابراتی با قابلیت ارسال و دریافت پیام به صورت چاپ شده، پیام چاپ شده ای که به وسیلۀ این دستگاه ارسال یا دریافت می شود
فرتور
استخوان و تخم انگور هسته انگور
برگرداندن، باژگونه کردن، وارون کردن، صورت شخص، شیء یا منظره ای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته می شود
عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کندبرای مثال در چهرۀ تو دیدم لطفی که می شنیدم / لطفی که می شنیدم در چهرۀ تو دیدم
عکس و طرد: در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیم مصراع آورده در مصراع یا نیم مصراع دیگر قلب و مکرر کند
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکژ، تکیز، تکش، تکسک
گردانیدن لفظ و سخن، بازگونه کردن، مقلوب کردن و وارونه کردن سخن آنچه در آینه و آب و امثال آن پیدا میشود
((عَ کْ))
فرهنگ فارسی معین
برگرداندن، وارونه کردن، تابیدن، تصویر انسان یا هر چیز دیگری که توسط دوربین عکاسی گرفته می شود