جدول جو
جدول جو

معنی تعویض - جستجوی لغت در جدول جو

تعویض
جا به جایی، جایگزینی، جابجایی
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
فرهنگ واژه فارسی سره
تعویض
عوض دادن
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
فرهنگ لغت هوشیار
تعویض
((تَ))
بدل کردن، عوض کردن
تعویض روغنی: جایی که روغن موتور، فیلتر هوا و مانند آن را در ماشین عوض می کنند
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
فرهنگ فارسی معین
تعویض
عوض کردن، عوض دادن
تصویری از تعویض
تصویر تعویض
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفویض
تصویر تفویض
سپردن، واگذاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترویض
تصویر ترویض
زهنجاندن زهنجه دادن (زهنجه ریاضت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویض
تصویر تقویض
ویران کردن بنا را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریض
تصویر تعریض
سخن سربسته گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
کار با کسی گذاشتن، واگذاری و تسلیم و سر سپردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعوین
تصویر تعوین
یاری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویل
تصویر تعویل
اعتماد و تکیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویق
تصویر تعویق
باز داشتن و مشغول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویر
تصویر تعویر
آگندن چشمه آگندن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویذ
تصویر تعویذ
ملتجی گردانیدن، پناه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعویج
تصویر تعویج
کج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویض
تصویر تنویض
رنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویض
تصویر تقویض
چوب ها و طناب های بنا را برآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعویق
تصویر تعویق
بازداشتن، عقب انداختن، تاخیر و درنگ کردن در کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعویل
تصویر تعویل
به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن، اعتماد و تکیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
واگذار کردن، کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن، در تصوف واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است، در فلسفه اختیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعریض
تصویر تعریض
به کنایه و به اشاره چیزی گفتن، کنایه زدن، سخن سربسته گفتن، به پهنای چیزی افزودن، عریض کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفویض
تصویر تفویض
((تَ))
واگذار کردن، سپردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعویل
تصویر تعویل
((تَ))
به صدای بلند گریه کردن، از کسی یاری خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعویق
تصویر تعویق
((تَ))
به تأخیر انداختن کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعویذ
تصویر تعویذ
((تَ))
دعایی که برای رفع بلا و دفع چشم زخم به گردن یا بازو بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعریض
تصویر تعریض
((تَ))
به کنایه سخن گفتن، عریض کردن
فرهنگ فارسی معین
دعایی که بر کاغذ می نویسند و برای دفع چشم زخم و رفع بلا و آفت به گردن یا بازو می بندند، پناه دادن، در پناه آوردن، حفظ کردن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعویق
تصویر تعویق
Adjournment, Postponement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
отложение , отсрочка
دیکشنری فارسی به روسی
Vertagung, Verschiebung
دیکشنری فارسی به آلمانی
відкладення , відстрочка
دیکشنری فارسی به اوکراینی