بر زمین بلند و درشت رفتن و برآمدن بر آن، بلند برآمدن سرین، بالیدن شکوفۀ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک رطب شدن رسیدن غوره از قمع آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نومید کردن کسی را و بگردن کسی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و منه قوله صلی اﷲ علیه و سلم، لام سلمه رضی اﷲ عنها ماکان ینبغی لک ان تعنیقها، ای تأخذی بعنقها و تعصریها و تخیبها من عنقه خیبه و روی تعنکیها (من تعنیک و هو المشقه و التعنیف) و لو روی بالفاء لکان وجهاً. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
بر زمین بلند و درشت رفتن و برآمدن بر آن، بلند برآمدن سرین، بالیدن شکوفۀ خرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک رطب شدن رسیدن غوره از قمع آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نومید کردن کسی را و بگردن کسی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : و منه قوله صلی اﷲ علیه و سلم، لام سلمه رضی اﷲ عنها ماکان ینبغی لک ان تعنیقها، ای تأخذی بعنقها و تعصریها و تخیبها من عنقه خیبه و روی تعنکیها (من تعنیک و هو المشقه و التعنیف) و لو روی بالفاء لکان وجهاً. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
درشت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشتی کردن. (آنندراج). نرمی نکردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ملامت نمودن. (زوزنی). سرزنش و ملامت نمودن به درشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به عنف و شدت و عتاب کسی را سرزنش کردن. (از اقرب الموارد). سرزنش نمودن. (آنندراج) : با من خطاب وعتاب و تشدید و تعنیف فرماید. (سندبادنامه ص 108)
درشت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشتی کردن. (آنندراج). نرمی نکردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ملامت نمودن. (زوزنی). سرزنش و ملامت نمودن به درشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به عنف و شدت و عتاب کسی را سرزنش کردن. (از اقرب الموارد). سرزنش نمودن. (آنندراج) : با من خطاب وعتاب و تشدید و تعنیف فرماید. (سندبادنامه ص 108)
دیر ماندن دختر در خانه بی شوی. یقال: عنست الجاریه و کذا عنست (مجهولاً) ، ای طال مکثها فی اهلها بعد ادراکها حتی خرجت من عداد الابکار و لم تتزوج بعد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نادادن نکاح دختر را و دیر داشتن در خانه بعد رسیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دیر ماندن دختر در خانه بی شوی. یقال: عنست الجاریه و کذا عنست (مجهولاً) ، ای طال مکثها فی اهلها بعد ادراکها حتی خرجت من عداد الابکار و لم تتزوج بعد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نادادن نکاح دختر را و دیر داشتن در خانه بعد رسیدگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تعزیه. به صبر فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بصبر فرمودن مصیبت زده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسلی دادن و امر کردن بصبر. (از اقرب الموارد). صبر فرمودن و پرسش کردن خویشان مرده را. (آنندراج). ماتم پرسی کردن. (غیاث اللغات). ماتم پرسی کردن و سرسلامتی و پرسش خویشان مرده و امر به شکیبائی آنان. (ناظم الاطباء). تسلیت گفتن به عزادار. به شکیبائی خواندن. مقابل تهنیت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از اینجا نامه ها رفت به تهنیت و تعزیت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 432). وزیری با بزرگی احمد حسن به تعزیت و دعوت نزدیک وی (بونصر مشکان) رفتی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 346). امیر... فقیه عبدالملک طوسی ندیم را نزدیک وی فرستاد به پیغام تعزیت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 483)، سوگواری. عزاداری: دیگر روز خداوند بشنید و رسم تعزیت بجای آورد، سه روز پس از آن روز آدینه بمسجد آدینه... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 289)
تعزیه. به صبر فرمودن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بصبر فرمودن مصیبت زده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسلی دادن و امر کردن بصبر. (از اقرب الموارد). صبر فرمودن و پرسش کردن خویشان مرده را. (آنندراج). ماتم پرسی کردن. (غیاث اللغات). ماتم پرسی کردن و سرسلامتی و پرسش خویشان مرده و امر به شکیبائی آنان. (ناظم الاطباء). تسلیت گفتن به عزادار. به شکیبائی خواندن. مقابل تهنیت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از اینجا نامه ها رفت به تهنیت و تعزیت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 432). وزیری با بزرگی احمد حسن به تعزیت و دعوت نزدیک وی (بونصر مشکان) رفتی. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 346). امیر... فقیه عبدالملک طوسی ندیم را نزدیک وی فرستاد به پیغام تعزیت. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 483)، سوگواری. عزاداری: دیگر روز خداوند بشنید و رسم تعزیت بجای آورد، سه روز پس از آن روز آدینه بمسجد آدینه... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 288). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 289)
خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته بکذا، ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته الحدیث، هرچه در دل داشت با وی در میان نهاد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دختر زائیدن: بنتت المراءه، ولدت بنتاً. (قطر المحیط)
خبر پرسیدن و بسیار سؤال کردن از کسی. (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته ُ بکذا، ساکت کردن و غالب شدن او را بحجت. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بنته الحدیث، هرچه در دل داشت با وی در میان نهاد. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دختر زائیدن: بنتت المراءه، ولدت بنتاً. (قطر المحیط)
مبارکباد گفتن. (غیاث اللغات). تهنیه. (آنندراج). مبارکباد و خوش آمد و زندش. (ناظم الاطباء). شادباش. (فرهنگ فارسی معین)... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است. (از غیاث اللغات) : نامه ها بیاوردند و بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. (تاریخ بیهقی ایضاً). چون به خانه فرودآمد همه اولیاء و حشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 381) : ای شاه، گل به تهنیت ملکت آمده ست زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی. مسعودسعد. و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). راویان را بر زبان تهنیت مدحت شاه اخستان یاد آورید. خاقانی. به نیاز گفت فردا پی تهنیت بیایم به دو چشم او که جانم بشود اگر نیاید. خاقانی. کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج شاید ار تهنیت از کوی مفاجا شنوند. خاقانی. و در این تهنیت شعرای دهر و افاضل عصر قصائد غرا گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 236). گفت ای یار عزیز، تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است. (گلستان). هنوز کوس بشارت تمام نازده بود که تهنیت ز دیار عرب رسید و عجم. سعدی. مبارکباد و صلم گو مکن چرخ که عید ماتمی را تهنیت نیست. کلیم. - تهنیت عید، مبارکباد عید. (ناظم الاطباء) : استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276). - تهنیت ورود، مبارکباد کسی که از سفر آمده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیبهای تهنیت شود، بگوارانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوارد کردن. (غیاث اللغات) ، هنیئاً گفتن. گوارا باد گفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به همه معانی رجوع به تهنی ٔ و تهنیه شود
مبارکباد گفتن. (غیاث اللغات). تهنیه. (آنندراج). مبارکباد و خوش آمد و زندش. (ناظم الاطباء). شادباش. (فرهنگ فارسی معین)... و در بهار عجم نوشته که به لفظ گفتن و دادن و کردن و ساختن مستعمل است. (از غیاث اللغات) : نامه ها بیاوردند و بر آن واقف شدند در معنی تعزیت و تهنیت نبشته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 289). رسم تهنیت و تعزیت را آنجا بسزاتر اقامت توان کردن. (تاریخ بیهقی ایضاً). چون به خانه فرودآمد همه اولیاء و حشم و اعیان حضرت به تهنیت وی رفتند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 381) : ای شاه، گل به تهنیت ملکت آمده ست زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی. مسعودسعد. و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت. (کلیله و دمنه). راویان را بر زبان تهنیت مدحت شاه اخستان یاد آورید. خاقانی. به نیاز گفت فردا پی تهنیت بیایم به دو چشم او که جانم بشود اگر نیاید. خاقانی. کشته شد دیو به پای علم لشکر حاج شاید ار تهنیت از کوی مفاجا شنوند. خاقانی. و در این تهنیت شعرای دهر و افاضل عصر قصائد غرا گفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 236). گفت ای یار عزیز، تعزیتم گوی که نه جای تهنیت است. (گلستان). هنوز کوس بشارت تمام نازده بود که تهنیت ز دیار عرب رسید و عجم. سعدی. مبارکباد و صلم گو مکن چرخ که عید ماتمی را تهنیت نیست. کلیم. - تهنیت عید، مبارکباد عید. (ناظم الاطباء) : استادان در صفت مجلس و صفت شراب و تهنیت عید و مدح پادشاهان سخن بسیار گفته بودند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 276). - تهنیت ورود، مبارکباد کسی که از سفر آمده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیبهای تهنیت شود، بگوارانیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گوارد کردن. (غیاث اللغات) ، هنیئاً گفتن. گوارا باد گفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به همه معانی رجوع به تهنی ٔ و تهنیه شود