- تعنت
- آکجویی خرده گیری خرده گرفتن عیب جستن گناه جستن، خواری و مشقت کسی را خواستار شدن، خرده گیری عیب جویی، جمع تعنتات
معنی تعنت - جستجوی لغت در جدول جو
- تعنت
- عیب جویی و سخت گیری کردن، خواری و مشقت کسی را خواستن، آزار رسانیدن به کسی
- تعنت ((تَ عَ نُّ))
- خواری و مشقت کسی را خواستن، عیب جویی کردن از کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه طعنه می زند، عیب جو
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین
نفرین، فرنه
رنجیدن، رنجاندن
دست به گردنی دست به گردن شدن
سرزنش درشتی زور گویی
ستیزه جویی
عیب کسی جستن و بدگویی
عیب کردن، با عیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن
نفرین، رجم، عذاب، دشنام
از خدا خواستن که کسی را از لطف ورحمت خود دور کند، لعن، نفرین، عذاب، دشنام
آزار و اذیت، رنج، مشقت
تباهی، نیستی
جمع تعنت
جمع متعنت در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)