جدول جو
جدول جو

معنی تعناک - جستجوی لغت در جدول جو

تعناک
(تَ)
ریگزار تعناک، صحیفۀ یوشع12:21و 21:25. یکی از شهرهای منسی است که اصلاً مال یساکار بود و پس از آن به منسی و بعد از آن به لاوبان انتقال یافت و صحیفۀ یوشع 17:11 سفر داوران 1:27 و در ضمن مکانهایی بود که معاش سلیمان ملک از آنها مهیا شود و دور نیست که همان عاتیر باشد اول تواریخ ایام 6:70. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
تب دار. آنکه تب داشته باشد، جایی که از آن تب خیزد: بلد سنخ، شهر تب ناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بند نمودن در را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بستن در را. (از اقرب الموارد) ، اسبی است مر غنی بن اعصر را. (منتهی الارب) (آنندراج) :
اعوجی کردار و دلدل قامت و شبدیزنعل
رخش فرمان و براق اندام و شبرنگ اهتزاز.
منوچهری.
شاهزاده عزم کرد کی روزی شکار کنند و در زیر ران آورد اغرّی، محجلی عقیلی نژاد، از نسل اعوج و لاحق... (سندبادنامه ص 251)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شهرکی است در نواحی حوران از توابع دمشق. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کسی که در وقت تکلم بیشتر حرف ’ت’ را تکلم کند، (ناظم الاطباء)، گوینده ای که در سخن گفتن ’تا’ بسیار آرد: تمتمه، سخن ’تاناک’ یا ’میم ناک’ گفتن، (منتهی الارب)، تمتام، گویندۀ سخن ’تاناک’، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جائی که تولید تب کند. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء). تبناک. جایی که مورث تب شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بدبو و متعفن. (ناظم الاطباء) : بخراء، تفناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بسته گردیدن ریگ و بلند شدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعقد و ارتفاع ریگ بحدی که راهی در آن نباشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
در نزدیکی مجدو بود که بسیار از اوقات با مجدوذکر میشود و چهار میل به لجون و 12 میل به ناصره و 48 میل به قدس مانده واقع بود. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ریگ توده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ریگ و شن توده شده
لغت نامه دهخدا
تصویری از عناک
تصویر عناک
((عَ))
توده ریگ
فرهنگ فارسی معین
تلفظ دیگر آن تونک است و گیاهی است که در ییلاقات روید و دانه
فرهنگ گویش مازندرانی
توتک
فرهنگ گویش مازندرانی