جدول جو
جدول جو

معنی تعمیش - جستجوی لغت در جدول جو

تعمیش(بَ)
فربه گردانیدن و بحال نمودن جسم بیمار را، بقصد در کاری غفلت نمودن، اصلاح و دور کردن عمش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعمید
تصویر تعمید
در مسیحیت، غسلی که کودکان و کسانی که به دین مسیح می گروند با آیین مخصوص به جا می آورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
آباد کردن، مرمت کردن خرابی خانه، قابل سکنی کردن جا و منزل، زندگی دراز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیق
تصویر تعمیق
گود کردن، کنایه از غور کردن، دوراندیشی کردن در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجمیش
تصویر تجمیش
بازی کردن و عشق ورزیدن با زنان، برای مثال خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد / من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او (مولوی۲ - ۱۴۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
پوشیده ساختن معنی، معما گفتن، در ادبیات در فن بدیع بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود، نابینا کردن، کور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعییش
تصویر تعییش
زندگی دادن روزی دادن تناساندن ماژاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنمیش
تصویر تنمیش
سخن چینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
قصد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
مرمت کردن شکسته را، آباد کردن، قابل سکنی کردن جا و منزل
فرهنگ لغت هوشیار
ژرف اندیشی درون نگری زیر بینی، مغاکیدن مغاک ساختن گود کردن، گود کردن ژرف کردن، غور کردن در امری ژرف اندیشیدن، ژرف اندیشی، جمع تعمیقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیل
تصویر تعمیل
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
کور کردن، نا بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعایش
تصویر تعایش
با یکدیگر زیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
((تَ))
آباد کردن، مرمت کردن خرابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
((تَ))
به عمد کاری را انجام دادن، غسل دادن کودکان و کسانی که به دین مسیح می گروند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
((تَ یِ))
کور کردن، نابینا ساختن، معما گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیق
تصویر تعمیق
((تَ))
ژرف اندیشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیم
تصویر تعمیم
((تَ))
عمومیت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیق
تصویر تعمیق
ژرفایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
Baptism
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
baptême
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
крещение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
Taufe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
хрещення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
chrzest
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
洗礼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
batismo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
battesimo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
bautismo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
doopsel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تعمید
تصویر تعمید
พิธีล้างบาป
دیکشنری فارسی به تایلندی