نره، نرۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را ’عظم خنجری’ گویند. (ناظم الاطباء) ، چکاوک نر. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). علعال
نره، نرۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را ’عظم خنجری’ گویند. (ناظم الاطباء) ، چکاوک نر. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). علعال
مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری. (آنندراج) ، روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). بهانه کردن. (زوزنی) (دهار). علت انگیختن و سبب پرسیدن و معنی تأخیر و بهانه جویی از آن مراد باشد.... حجت انگیختن و چون حجت باعث درنگ باشدو تأخیر میشود لهذا مجازاً بمعنی درنگ و تأخیر مستعمل می شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأخیر و درنگی و دفعالوقت. عذر و بهانه و ایراد و اعتراض. (ناظم الاطباء).... حجت آشکار کردن و تمسک به آن. (از اقرب الموارد) : اگر آنچه مثال دادیم و به تعلل و مدافعتی مشغول شده اند ناچار ما را باز باید گشت. تعلل به کار جهان کی رواست که تأخیر را فتنه ها در قفاست. (از خزان بهار کاشف شیرازی). ، بازی کردن بازن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیرون آمدن زن از ایام نفاس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، علالت ناقه دوشیدن و آن شیر جمعشده میان روز، بعد از دوشیدن اول است. (از اقرب الموارد) ، به اصطلاح اطباء اندک اندک خوردن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج)
مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری. (آنندراج) ، روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). بهانه کردن. (زوزنی) (دهار). علت انگیختن و سبب پرسیدن و معنی تأخیر و بهانه جویی از آن مراد باشد.... حجت انگیختن و چون حجت باعث درنگ باشدو تأخیر میشود لهذا مجازاً بمعنی درنگ و تأخیر مستعمل می شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأخیر و درنگی و دفعالوقت. عذر و بهانه و ایراد و اعتراض. (ناظم الاطباء).... حجت آشکار کردن و تمسک به آن. (از اقرب الموارد) : اگر آنچه مثال دادیم و به تعلل و مدافعتی مشغول شده اند ناچار ما را باز باید گشت. تعلل به کار جهان کی رواست که تأخیر را فتنه ها در قفاست. (از خزان بهار کاشف شیرازی). ، بازی کردن بازن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیرون آمدن زن از ایام نفاس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، علالت ناقه دوشیدن و آن شیر جمعشده میان روز، بعد از دوشیدن اول است. (از اقرب الموارد) ، به اصطلاح اطباء اندک اندک خوردن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج)
نره، نرۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را ’عظم خنجری’ نامند. (ناظم الاطباء) ، چکاوک نر. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). علعال، کلمه ای که بدان گوسفند و شتر را خوانند. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نره، نرۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را ’عظم خنجری’ نامند. (ناظم الاطباء) ، چکاوک نر. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). علعال، کلمه ای که بدان گوسفند و شتر را خوانند. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
به چیزی مشغول کردن. (تاج المصادر بیهقی). مشغول کردن کسی را به طعام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) : فلان یعلل نفسه بتعله، ای یشغلها و یطعمها. (اقرب الموارد) : و او را بر سبیل تعلیل به کار رمۀ خاص فرستاد. (جهانگشای جوینی) ، پیاپی شراب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سیراب کردن بعد سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی خوردن آب. (آنندراج) ، باربار میوه چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی میوه چیدن. (آنندراج) ، پیاپی رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو خدمت کردن شتران را. (از اقرب الموارد) ، بیان علت و سبب. (ناظم الاطباء). سبب نهادن چیزی را. (آنندراج). چیزی را علت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بیان علت چیزی و اثبات کردن بدلیل. (از اقرب الموارد) ، علت زایل کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ذکر وجه اعلال کلمه، داخل کردن اعلال در کلمه و این از اصطلاحات صرف است. (از اقرب الموارد) ، انتقال ذهن است از مؤثر به اثر مانند انتقال ذهن از آتش به دود مقابل استدلال که انتقال ذهن است از اثر بمؤثر و گفته اند تعلیل اظهار علت بودن چیزی است خواه علت تامه باشد خواه علت ناقصه و صواب آن است که تعلیل تقریر ثبوت مؤثر است برای اثبات اثر، و استدلال تقریر ثبوت اثر است برای اثبات مؤثر. (از تعریفات جرجانی) ، ذکر علتی است بخاطر نشان دادن این که حکم بموجب این علت مخالف نص است مانند آنچه در قرآن از ابلیس یاد شده است که پس از امر او به سجدۀآدم گفت: انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (از تعریفات جرجانی)
به چیزی مشغول کردن. (تاج المصادر بیهقی). مشغول کردن کسی را به طعام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) : فلان یعلل نفسه بتعله، ای یشغلها و یطعمها. (اقرب الموارد) : و او را بر سبیل تعلیل به کار رمۀ خاص فرستاد. (جهانگشای جوینی) ، پیاپی شراب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سیراب کردن بعد سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی خوردن آب. (آنندراج) ، باربار میوه چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی میوه چیدن. (آنندراج) ، پیاپی رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو خدمت کردن شتران را. (از اقرب الموارد) ، بیان علت و سبب. (ناظم الاطباء). سبب نهادن چیزی را. (آنندراج). چیزی را علت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بیان علت چیزی و اثبات کردن بدلیل. (از اقرب الموارد) ، علت زایل کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ذکر وجه اعلال کلمه، داخل کردن اعلال در کلمه و این از اصطلاحات صرف است. (از اقرب الموارد) ، انتقال ذهن است از مؤثر به اثر مانند انتقال ذهن از آتش به دود مقابل استدلال که انتقال ذهن است از اثر بمؤثر و گفته اند تعلیل اظهار علت بودن چیزی است خواه علت تامه باشد خواه علت ناقصه و صواب آن است که تعلیل تقریر ثبوت مؤثر است برای اثبات اثر، و استدلال تقریر ثبوت اثر است برای اثبات مؤثر. (از تعریفات جرجانی) ، ذکر علتی است بخاطر نشان دادن این که حکم بموجب این علت مخالف نص است مانند آنچه در قرآن از ابلیس یاد شده است که پس از امر او به سجدۀآدم گفت: انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (از تعریفات جرجانی)