جدول جو
جدول جو

معنی تعلعل - جستجوی لغت در جدول جو

تعلعل(بَ)
دودله شدن و نرم و فروهشته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تعلعل الرجل ، اضطراب و استرخی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعلل
تصویر تعلل
علت تراشیدن، بهانه آوردن، کنایه از درنگ کردن، خود را به چیزی سرگرم ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلیل
تصویر تعلیل
علت ذکر کردن، علت و سبب امری را بیان کردن، مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(عَ عَلْ لَ)
بمعنی لعل ّ است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ عُ)
نره، نرۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را ’عظم خنجری’ گویند. (ناظم الاطباء) ، چکاوک نر. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). علعال
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
مشغول داشتن در کار یابسنده کردن به آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشغول شدن به کاری. (آنندراج) ، روزگار گذاشتن و به چیزی بهانه کردن. (تاج المصادر بیهقی). بهانه کردن. (زوزنی) (دهار). علت انگیختن و سبب پرسیدن و معنی تأخیر و بهانه جویی از آن مراد باشد.... حجت انگیختن و چون حجت باعث درنگ باشدو تأخیر میشود لهذا مجازاً بمعنی درنگ و تأخیر مستعمل می شود. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأخیر و درنگی و دفعالوقت. عذر و بهانه و ایراد و اعتراض. (ناظم الاطباء).... حجت آشکار کردن و تمسک به آن. (از اقرب الموارد) : اگر آنچه مثال دادیم و به تعلل و مدافعتی مشغول شده اند ناچار ما را باز باید گشت.
تعلل به کار جهان کی رواست
که تأخیر را فتنه ها در قفاست.
(از خزان بهار کاشف شیرازی).
، بازی کردن بازن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بیرون آمدن زن از ایام نفاس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، علالت ناقه دوشیدن و آن شیر جمعشده میان روز، بعد از دوشیدن اول است. (از اقرب الموارد) ، به اصطلاح اطباء اندک اندک خوردن چیزی را. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
نره، نرۀ نرم. (ناظم الاطباء) ، استخوانی که مانند زبان بر شکم آید. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). و به اصطلاح تشریح آن را ’عظم خنجری’ نامند. (ناظم الاطباء) ، چکاوک نر. (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). علعال، کلمه ای که بدان گوسفند و شتر را خوانند. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
به چیزی مشغول کردن. (تاج المصادر بیهقی). مشغول کردن کسی را به طعام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) : فلان یعلل نفسه بتعله، ای یشغلها و یطعمها. (اقرب الموارد) : و او را بر سبیل تعلیل به کار رمۀ خاص فرستاد. (جهانگشای جوینی) ، پیاپی شراب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سیراب کردن بعد سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی خوردن آب. (آنندراج) ، باربار میوه چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی میوه چیدن. (آنندراج) ، پیاپی رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو خدمت کردن شتران را. (از اقرب الموارد) ، بیان علت و سبب. (ناظم الاطباء). سبب نهادن چیزی را. (آنندراج). چیزی را علت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بیان علت چیزی و اثبات کردن بدلیل. (از اقرب الموارد) ، علت زایل کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ذکر وجه اعلال کلمه، داخل کردن اعلال در کلمه و این از اصطلاحات صرف است. (از اقرب الموارد) ، انتقال ذهن است از مؤثر به اثر مانند انتقال ذهن از آتش به دود مقابل استدلال که انتقال ذهن است از اثر بمؤثر و گفته اند تعلیل اظهار علت بودن چیزی است خواه علت تامه باشد خواه علت ناقصه و صواب آن است که تعلیل تقریر ثبوت مؤثر است برای اثبات اثر، و استدلال تقریر ثبوت اثر است برای اثبات مؤثر. (از تعریفات جرجانی) ، ذکر علتی است بخاطر نشان دادن این که حکم بموجب این علت مخالف نص است مانند آنچه در قرآن از ابلیس یاد شده است که پس از امر او به سجدۀآدم گفت: انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعلیل
تصویر تعلیل
علت و سبب امری را بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
بهانه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
((تَ عَ لُّ))
درنگ کردن، بهانه آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلیل
تصویر تعلیل
((تَ))
علت آوردن
فرهنگ فارسی معین
علت یابی، ذکر علت، علت اندیشی، بهانه تراشی، تعلل، دلیل آوردن، برهان آوردن، علت آوردن، علت ذکر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
تسويفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
Procrastination
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastination
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
先延ばし
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
ٹال مٹول
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
গড়িমসি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
kuchelewesha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
erteleme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
미루기
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
penundaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
דְחִייָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
विलंब
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
การผัดวันประกันพรุ่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
uitstel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastinazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastinação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
拖延
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
zwlekanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
зволікання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
Aufschub
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
прокрастинация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعلل
تصویر تعلل
procrastinación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی