جدول جو
جدول جو

معنی تعفیص - جستجوی لغت در جدول جو

تعفیص
(بَ لَ)
جامه به مازو رنگ کردن. (ازاقرب الموارد). رنگ کردن به مازو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعفین
تصویر تعفین
گنداندن، برگرداندن و تغییر دادن بو و مزۀ چیزی، در پزشکی خیسانیدن بعضی داروها در سرکه یا الکل یا مایع دیگر تا مدت معینی که بعد آن را صاف کنند و به مصرف برسانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعفیر
تصویر تعفیر
گوشت را در آفتاب بر روی ریگ خشک کردن، به خاک مالیدن، خاک آلوده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
از ’ع ف و’، نیک مدروس بکردن. (تاج المصادر بیهقی). مدروس و کهنه کردن باد منزل را. (از اقرب الموارد) ، مردن: عفی علیهم الخبال تعفیه، مردند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). کشتن مرض بیمار را. (از اقرب الموارد) ، ناپدید کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نیکو گردانیدن بعد فساد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراوان شدن پشم شتر و پوشاندن پس و پشت او را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آمیختن گوسپندان سیاه را با گوسپندان سپید سرخی مایل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در خاک گردانیدن. (زوزنی). در خاک غلطانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: لمن اذل قد عفر و ارغم. (اقرب الموارد) ، در زیر خاک دفن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن گاهگاه، وحشی ماده شیر را از بچه به ارادۀفطام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان بگل آلوده کردن زن بجهت فطام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). پستان بگل آلودن زن به جهت فطام تا کودک از آن بیزار شود. (از اقرب الموارد) ، خشک کردن گوشت را به آفتاب بر ریگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سپید کردن و فی الحدیث: ان امراه شکت الیه ان ما لها لایزکو، فقال ما الوانها فقالت سود، فقال عفری، ای استبدلی اغناماً بیضاً فان البرکه فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
خورانیدن کسی را بقیۀ شیر که در پستان مانده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تعفف شود
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ طَ)
بر همدیگر بازگردانیدن گوسپندان را از جانب آنها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : عفق الغنم بعضها علی بعض، ردها عن وجوجها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
اصلاح فنج کردن و نسبت نمودن کسی را به سوی آن. (منتهی الارب). اصلاح عفل کردن و نسبت نمودن کسی را به سوی آن. (ناظم الاطباء). رجوع به عفل و رجوع به فنج شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برگردانیدن بو و مزۀ گوشت را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تغییر بوی گوشت. (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از عربی. تخمیر. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح دواسازی خیساندن دارویی را در شراب و سرکه و الکل و عرق کشمش و جز آن در مدت معین و صاف کردن و در مداوای مرضا بکار بردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ستیهیدن بر غریم. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح کردن بر بدهکار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
گوشت در میان سرای افکندن تا خشک شود. (از زوزنی) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پاره پاره کردن گوشت، گوشت بر خدرک انداختن و یا خاکستر آلودن و نیک ناپختن. (ناظم الاطباء) ، تیر بر خانه نهادن تا مسقف سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پشت خماندن و سر فرود نیاوردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
درد شکم آوردن. تخمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
سخن و بیت دشوار معنی آوردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُطْءْ)
از ’ع ف و’) مدروس شدن. (تاج المصادر بیهقی). کهنه و مضمحل شدن. (از اقرب الموارد) ، ناپدید شدن و نیست گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحفیص
تصویر تحفیص
برزپاشی برزگری
فرهنگ لغت هوشیار
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفیه
تصویر تعفیه
ناپدید کردن نیست گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفی
تصویر تعفی
ناپدیدی نیست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفیر
تصویر تعفیر
((تَ))
به خاک مالیدن، خاک آلود کردن
فرهنگ فارسی معین