جدول جو
جدول جو

معنی تعفیه

تعفیه(بَ)
از ’ع ف و’، نیک مدروس بکردن. (تاج المصادر بیهقی). مدروس و کهنه کردن باد منزل را. (از اقرب الموارد) ، مردن: عفی علیهم الخبال تعفیه، مردند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). کشتن مرض بیمار را. (از اقرب الموارد) ، ناپدید کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نیکو گردانیدن بعد فساد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراوان شدن پشم شتر و پوشاندن پس و پشت او را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا