جدول جو
جدول جو

معنی تعصی - جستجوی لغت در جدول جو

تعصی
نافرمانی کردن، سر از اطاعت پیچیدن
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
فرهنگ فارسی عمید
تعصی
(بَشَ)
دشوار و درپیچان شدن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نافرمانی کردن و عناد ورزیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تعصی
نافرمانی کردن
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعصب
تصویر تعصب
جانبداری کردن از مذهبی، به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن، کینه، دشمنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
تجاوز کردن، دست اندازی کردن به چیزی، ستم کردن، از حد درگذشتن
تعدی کردن: تجاوز کردن، دست اندازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
از تنگی و دشواری بیرون آمدن، از چیزی یا کسی رهایی یافتن، کنجکاوی دربارۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن، طعام شبانگاهی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعری
تصویر تعری
برهنه شدن، لباس از تن درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ شَ رَ)
عصابه بسر بازبستن. (تاج المصادر بیهقی). عصابه بر سر بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، تاج بر سر نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، شمشیر بستن فلان را مانند تعمیم. (از اقرب الموارد) ، شکم بستن از گرسنگی. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، گرسنه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجویع. (اقرب الموارد) ، هلاک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مهتر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسوید (آقا گردانیدن کسی را). (از اقرب الموارد) ، میراث عصبه گردانیدن برای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فقه) ارث بردن خویشاوندان پدری میت است (مانند برادران و برادرزادگان و اعمام و عموزادگان آنان) مازاد بر سهام صاحبان سهام را. تعصیب نزد علماء شیعه باطل است ولی اهل سنت و جماعت آن را قبول دارند. در فرهنگ حقوقی آمده است از عصبه گرفته شده و عصبه در لغت بمعنی فامیل پدری است و در اصطلاح فقه و قانون مدنی عبارتست از رد مقداری از ترکه (که از سهام صاحبان سهام زیادتر است) به اقربا پدری. این طرز تقسیم ترکه در فقه اهل سنت پذیرفته شده ولی در فقه شیعه و حقوق مدنی ایران قبول نشده است بلکه مقدار زائد مذکور بصاحبان سهام (غیر از زوج و زوجه و مادر اگر اخوه حاجب او باشند) رد می شود. (مادۀ 914 قانون مدنی)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
عصا دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عطا کردن عصا به کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
درنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیچیدن تیر در انداختن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، در سرشت چیزی کج نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ستیهیدن بر غریم. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحاح کردن بر بدهکار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
در عصر آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به جوانی رسیدن و رسیده گردیدن دختر و در حیض درآمدن و نزدیک بیست سالگی رسیدن آن و بچه آوردن. یا حبس کرده شدن دختر وقت حیض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بالغ شدن جوانی زن یا بالغ شدن وی یا گذشتن بیست سالگی و یا زاییدن او. (از اقرب الموارد) ، غلاف خوشه برآوردن کشت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ عَصْ صی)
آن که با چوبدستی می زند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، گردنگش و یاغی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کار مشکل و دشوار و در پیجان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعصی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعفی
تصویر تعفی
ناپدیدی نیست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
از تنگی و دشواری بیرون آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعری
تصویر تعری
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معصی
تصویر معصی
نا فرمانی شده نافرمانی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنی
تصویر تعنی
رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصب
تصویر تعصب
طرفداری و حمایت، جانبداری، حمیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزی
تصویر تعزی
شکیبدن به خود گرفتن شکیب ورزیدن شکیبایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
شام خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصر
تصویر تعصر
فشردگی، پناه جویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطی
تصویر تعطی
عطا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتی
تصویر تعتی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصی
تصویر اعصی
نافرمانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصیب
تصویر تعصیب
تاج بر سر نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصیر
تصویر تعصیر
پشخودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقصی
تصویر تقصی
((تَ قَ صِّ))
به نهایت چیزی رسیدن، دور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصی
تصویر تفصی
((تَ فَ صِّ))
از تنگی و دشواری رها شدن، درباره چیزی کنجکاوی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعصب
تصویر تعصب
((تَ عَ صُّ))
از چیزی سخت جانبداری کردن، حمیت، عصبیت، سخت گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعزی
تصویر تعزی
((تَ عَ زّ))
شکیب ورزیدن، شکیبایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
((تَ عَ دِّ))
تجاوز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعصب
تصویر تعصب
پی ورزی، خشک اندیشی، ستیهندگی
فرهنگ واژه فارسی سره