جدول جو
جدول جو

معنی تعشی - جستجوی لغت در جدول جو

تعشی
شام خوردن، طعام شبانگاهی خوردن
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
فرهنگ فارسی عمید
تعشی
(بُ)
شام خوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طعام شبانگاهی خوردن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شبکور شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تعشی
شام خوردن
تصویری از تعشی
تصویر تعشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تمشی
تصویر تمشی
راه رفتن، قدم زدن، روان گشتن، پیاده روی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
نافرمانی کردن، سر از اطاعت پیچیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاشی
تصویر تعاشی
خود را به شب کوری زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعری
تصویر تعری
برهنه شدن، لباس از تن درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعشق
تصویر تعشق
عاشق شدن، عشق ورزیدن، اظهار عشق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعشیر
تصویر تعشیر
گرفتن یک دهم از مال کسی، دهمی شدن، ده تا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ سَ)
اندک برگ و باریک ساق شدن خرمابن. (تاج المصادر بیهقی). کم شاخ و باریک تنه گردیدن درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم شاخ وبزرگ شدن درخت و باریک شدن آن. (آنندراج) ، آشیان کردن مرغ. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). آشیانه گرفتن مرغ بر سر درخت. (زوزنی). آشیانه ساختن مرغ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خشک شدن گیاه و زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کره گرفتن نان و خشک شدن وی. (تاج المصادر بیهقی). کره بستن نان و خشک گردیدن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان داشتن نان در گوشه ای و خشک شدن نان. (آنندراج). تباه شدن و خشک شدن نان. (از اقرب الموارد) ، و در حدیث است: و لاتملا بیتنا تعشیشاً، یعنی دغلی و خیانت در طعام نکنید که پنهان نمایید در هر گوشۀ خانه چیزی و خانه مانند آشیانه گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده یک اموال قوم گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ده تن ساختن قوم چنانکه نه بودند و یکی بر آنها افزود و عده به ده تمام گشت. (از اقرب الموارد) ، به ده زبان بانگ کردن خر و زاغ به یک دم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به یک دم ده بار بانگ کردن خر و کلاغ. (از اقرب الموارد) ، ده ماه برآمدن بر آبستنی اشتر، ده آیت کردن مصحف را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکستن و ده پاره شدن قدح، بیمار کردن دوستی دل کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
گیاه تر رویانیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَشْ شی)
طعام شبانگاهی خورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). شبانگاه خورنده وشام خورنده. (ناظم الاطباء) ، شبکور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعشی شود
لغت نامه دهخدا
(بِسْ سی سا)
بخواست خود گفتن و اندازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به رأی خود گفتن مرد و تخمین زدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ش ش)
آتش افروختن زیر آشیانه تا مرغان کور گردند و شکار کرده شوند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی را شام دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). طعام شبانگاهی خورانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به شب چرانیدن شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رفق کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). نرمی وملاطفت نمودن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعفی
تصویر تعفی
ناپدیدی نیست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تپشی
تصویر تپشی
بشقاب گود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبشی
تصویر تبشی
طبقی باشد لب گردان از مس و نقره و طلا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشی
تصویر توشی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمشی
تصویر تمشی
راه رفتن، روان گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
زندگی کردن، خوش گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشی
تصویر تغشی
فروگرفتن کار کسی را پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنی
تصویر تعنی
رنجیدن، رنجاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعری
تصویر تعری
برهنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزی
تصویر تعزی
شکیبدن به خود گرفتن شکیب ورزیدن شکیبایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعشق
تصویر تعشق
عاشق شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعصی
تصویر تعصی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاشی
تصویر تعاشی
شب کوری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعتی
تصویر تعتی
نافرمانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعدی
تصویر تعدی
ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخشی
تصویر تخشی
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحشی
تصویر تحشی
رویگردانی، زیرش زدن (حاشا کردن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعشی
تصویر اعشی
شبکور، نام چامه سرایی است تازی کسی که چشمش در شب نبیند شبکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطی
تصویر تعطی
عطا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار