جدول جو
جدول جو

معنی تعزیز - جستجوی لغت در جدول جو

تعزیز
ارجمند گردانیدن
تصویری از تعزیز
تصویر تعزیز
فرهنگ لغت هوشیار
تعزیز
عزیز کردن، ارجمند گردانیدن، بزرگ داشتن، توانا کردن
تصویری از تعزیز
تصویر تعزیز
فرهنگ فارسی عمید
تعزیز
((تَ))
ارجمند گردانیدن، عزیز کردن
تصویری از تعزیز
تصویر تعزیز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعزیه
تصویر تعزیه
سوگیاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعجیز
تصویر تعجیز
عاجز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیه
تصویر تعزیه
سوگواری و عزاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیل
تصویر تعزیل
گوشه گیر گرداندن، جدا ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیر
تصویر تعزیر
نکوهیدن، ملامت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیت
تصویر تعزیت
به صبر فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیب
تصویر تعزیب
دور رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریز
تصویر تعریز
ترنجیدن، پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهزیز
تصویر تهزیز
جنباندن آرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبزیز
تصویر تبزیز
برون آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیر
تصویر تعزیر
نکوهش کردن، ملامت و سرزنش کردن، ادب کردن، چوب زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعزیت
تصویر تعزیت
صبر و شکیبایی دادن به مصیبت دیده و دلجویی کردن او، تسلی دادن، تسلیت گفتن، عزاداری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعزیه
تصویر تعزیه
((تَ یِ))
عزاداری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعزیر
تصویر تعزیر
((تَ))
گوشمالی دادن، ادب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعزیت
تصویر تعزیت
((تَ یِ))
تسلیت دادن، دلجویی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعجیز
تصویر تعجیز
((تَ))
درمانده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعزیه
تصویر تعزیه
روضه خوانی، عزاداری و برپا داشتن مجلس عزا برای هر یک از امامان، مخصوصاً امام حسین، نمایشی با کلام منظوم یا آهنگین که مصائب ائمه به ویژه امام حسین را به تصویر می کشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
(پسرانه)
گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
گرامی، نازنین، گرانمایه، مهربان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعزی
تصویر تعزی
شکیبدن به خود گرفتن شکیب ورزیدن شکیبایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزز
تصویر تعزز
ارجمندی، کمیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزز
تصویر تعزز
عزیز شدن، گرامی شدن، ارجمند شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
شریف، گرامی، گران مایه، ارجمند، بزرگوار،
لقب هر یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب منصب دربار فرعون،
خویشاوند بسیار نزدیک، آنچه به سختی به دست می آید، کمیاب، نیرومند، قوی، در تصوف پیر،
از نام های خداوند
عزیز داشتن: گرامی داشتن، ارجمند داشتن
عزیز کردن: گرامی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
شریف و بزرگوار و با عزت، منیع، گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزی
تصویر تعزی
((تَ عَ زّ))
شکیب ورزیدن، شکیبایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
((عَ))
گرامی، محبوب، ارجمند، بزرگوار، کمیاب، نادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
Adored, Dear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
обожаемый , дорогой
دیکشنری فارسی به روسی
улюблений , дорогий
دیکشنری فارسی به اوکراینی