جدول جو
جدول جو

معنی تعدادکردن - جستجوی لغت در جدول جو

تعدادکردن
(نَ فَ دَ)
شمار کردن و شمردن. (ناظم الاطباء) : ابوبکر هذلی تعداد اشراف بصره و فقها بصره و اصحاب رسول که در آنجا بودند کرد. (تاریخ قم ص 294)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعدی کردن
تصویر تعدی کردن
تجاوز کردن، دست اندازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(نَکَ دَ)
ستم کردن. ستمگری. ظلم کردن. زورآوری و سختگیری کردن. درازدستی کردن: در منازعتی که میرفت میان بختیار و عضدالدوله، بی ادبیها و تعدی ها و تهورها کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 191). خداوند آنچه بایست فرمود در آن تعدی که وی کرد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 636). تا تعدی نکند از نفسی بیشتر. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 272). فلان عامل را که فرستاده بولایت تعدی نکندی. (مجالس سعدی ص 22). و رجوع به تعدی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعدی کردن
تصویر تعدی کردن
چخیدن ستم کردن تجاوز کردن دست اندازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعهدکردن
تصویر تعهدکردن
بگردن گرفتن کاری را، تیمار داشتن نگاه داشتن، عهد بستن پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
ستم کردن، ظلم کردن
متضاد: دادگری کردن، تجاوز کردن، تخطی کردن، تعرض کردن، درازدستی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد