- تعجیم
- نوشته ای را نقطه گذاشتن و یا تفسیر و رفع ابهام نمودن
معنی تعجیم - جستجوی لغت در جدول جو
- تعجیم
- رفع ابهام کردن یک نوشته با نقطه گذاشتن روی حروف نقطه دار یا تفسیر آن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آموزه، آموزش
شتاب کردن
تیز نگریستن، بسوی کسی
سنگ نهادن بر گور، پندار بافی
شتافتن و پیشی نمودن
عاجز کردن
دود دادن
بشگفت آوردن کسی را
بزرگ داشتن و بزرگ گردانیدن
آمیختن
خضاب کردن
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
کسی را چیزی آموختن
سترون گرداندن ستروناندن، خاموشاندن عقیم کردن نازا ساختن سترون کردن، ضد عفونی کردن میکروبها بوسیله ضد عفونی ساختن شی، جمع تعقیمات
ستاره شناسی، اختر ماری اختر بینی رصد کردن ستارگان، ستاره شماری اختر شماری. یا اهل تنجیم. منجمان اختر شماران. یا علم تنجیم. علم نجوم
خاموش ماندن از ترس
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
بزرگ کردن، بزرگ داشتن، احترام کردن، کرنش کردن، سر فرود آوردن پیش کسی به رسم احترام
ستاره شناسی، شناختن ستارگان، اخترشناسی، علم هیئت
علم یا هنری را به کسی یاد دادن، کسی را چیزی آموختن، آموزش
Edification
возведение
Erbauung
будівництво