- تعجیل
- شتاب کردن
معنی تعجیل - جستجوی لغت در جدول جو
- تعجیل
- شتافتن و پیشی نمودن
- تعجیل
- شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
- تعجیل ((تَ))
- شتاب کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرویش، بسته، بیکار
شرمنده کردن شرمسار کردن شرمنده کردن، شرمگین بودن
گود چشمی گود افتادن چشم
مرغولاندن (مرغول مرغوله جعد در گیسو)
خر رنگ کردن، زراندودن زرین نمایاندن
راست کردن، عادل خواندن
نوشته ای را نقطه گذاشتن و یا تفسیر و رفع ابهام نمودن
عاجز کردن
دود دادن
بشگفت آوردن کسی را
سجل نوشتن، قباله، تمسک نوشتن قاضی، اثبات کردن، قضاوت کردن، حکم کردن
فرویش، بیکار کردن هشتن، رستی -1 بیکار کردندست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن تیمار نداشتن، بیکاری، روز بیکاری، جمع تعطیلات
انگبین ساختن، انگبینی کردن (انگبین عسل)
گوشه گیر گرداندن، جدا ساختن
نکوهیدن، بسی ملاقات کردن
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
علت و سبب امری را بیان کردن
به اندیشه واداشتن، بخرد دانستن
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
عیال داری و نفقه دادن آنان
اعتماد و تکیه کردن
دشنام دادن بد گفتن
فرمان دادن، مهلت دادن مولش دادن مولشاندن (مولش مهلت)، درمان کردن، نپذیرفتن مهلت دادن زمان دادن مقابل تعجیل
بزرگ شمردن، احترام کردن
مهلت دادن، مدت معین کردن
خجل کردن، شرمگین کردن، شرمنده ساختن
گرامی داشتن، بزرگ شمردن، احترام کردن
علت ذکر کردن، علت و سبب امری را بیان کردن، مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن
بیکار کردن، دست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن چیزی
به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن، اعتماد و تکیه کردن
مسجل کردن، ثابت و محکم کردن، حکم دادن، مهر کردن قباله، عهد و پیمان کردن