جدول جو
جدول جو

معنی تعبش - جستجوی لغت در جدول جو

تعبش
(بُ)
دعوی باطل کردن بر کسی:تعبشنی بدعوی باطل، ادعاها علی ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعطش
تصویر تعطش
اظهار عطش کردن، خود را به تشنگی زدن، اظهار اشتیاق کردن به کسی یا چیزی مانند اشتیاق تشنه به آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
بندگی کردن، به عبادت پرداختن، پرستش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
زندگی کردن، خوش گذراندن، اسباب معیشت ساختن، کوشش برای آماده کردن وسایل زندگانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابش
تصویر تابش
تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعبس
تصویر تعبس
ترش رو شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
عبشمی شدن. (منتهی الارب). عبشمی یعنی از طایفۀ عبدشمس شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحبش
تصویر تحبش
گرد آمدن، تجمع قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبس
تصویر تعبس
روی ترش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
عبادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعطش
تصویر تعطش
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعکش
تصویر تعکش
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
زندگی کردن، خوش گذراندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهبش
تصویر تهبش
گرد آمدن، وزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابش
تصویر تابش
تابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعیش
تصویر تعیش
((تَ عَ یُّ))
خوش زیستن، خوش گذراندن، گذران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعبد
تصویر تعبد
((تَ عَ بُّ))
عبادت کردن، بندگی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابش
تصویر تابش
((بِ))
روشنی، فروغ، درخشش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعبس
تصویر تعبس
((تَ عَ بُّ))
ترشروی گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابش
تصویر تابش
Luminescence, Radiance, Radiation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminescence, éclat, radiation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تابش
تصویر تابش
זְהִירוּת , זוהר , קרינה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تابش
تصویر تابش
उज्ज्वलता , तेज़ी , विकिरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminesens, kilau, radiasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تابش
تصویر تابش
การเรืองแสง , ความสว่าง , การแผ่รังสี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminescentie, schittering, straling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminescência, radiação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminiscencia, resplandor, radiación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminescenza, raggio, radiazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تابش
تصویر تابش
发光 , 辐射
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تابش
تصویر تابش
luminescencja, blask, promieniowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تابش
تصویر تابش
люмінесценція , сяйво , радіація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تابش
تصویر تابش
Lumineszenz, Strahlung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تابش
تصویر تابش
светимость , сияние , радиация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تابش
تصویر تابش
発光 , 輝き , 放射線
دیکشنری فارسی به ژاپنی