دوا کردن بیمار: تعاف یا مریض، یعنی دوا بکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوشیدن ناقه را بعد اول. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تعاف ناقتک، یعنی بدوش ناقۀ خود را بعد دوشیدن اول. (منتهی الارب)
دوا کردن بیمار: تعاف یا مریض، یعنی دوا بکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوشیدن ناقه را بعد اول. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تعاف ناقتک، یعنی بدوش ناقۀ خود را بعد دوشیدن اول. (منتهی الارب)
به هم نمایش داد ن به هم از خود گفتن خود نمایی خود نمایی کردن بهم نمایش دادن، رغبت کردن در امری بسبب رقابت و پیش گرفتن برای وصول بدان بر یکدیگر، خود نمایی، جمع تنافسات
به هم نمایش داد ن به هم از خود گفتن خود نمایی خود نمایی کردن بهم نمایش دادن، رغبت کردن در امری بسبب رقابت و پیش گرفتن برای وصول بدان بر یکدیگر، خود نمایی، جمع تنافسات