جدول جو
جدول جو

معنی تعاطس - جستجوی لغت در جدول جو

تعاطس
(بَ ثَ رَ)
بتکلف عطسه دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
با یکدیگر مهربان شدن، با هم مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاطی
تصویر تعاطی
با یکدیگر در امری خوض و مشورت کردن، به کاری پرداختن، چیزی به هم دادن، داد و ستد کردن
فرهنگ فارسی عمید
کشتی گرفتن. یقال: تعافسوا اذا تعالجو فی الصراع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتی گرفتن و آلوده گردیدن به خاک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ طِ)
جمع واژۀ معطس و معطس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به معطس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَبْ بُ)
موافقت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تواطح. (اقرب الموارد) ، بلند شدن موج و طپانچه زدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلاطم. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تلاطم موج. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَنَ)
بر یکدیگر مهربانی کردن. (زوزنی) (از دهار). بر همدیگر مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، سر جنبانیدن در رفتار و نرم رفتن و خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ جَ)
بدست گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تناول. (اقرب الموارد) ، بناحق گرفتن چیزی را، همدیگر نبرد کردن در گرفتن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر سر انگشتان پای استاده دست بسوی چیزی دراز کردن، خوض کردن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دلیری کردن، مرتکب کاری شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کار نیکو و گزیده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از عربی، سپردن بیکدیگر و به همدیگر دادن و عطا کردن. (ناظم الاطباء). بیکدیگر دادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) : تعاطی افکار. تعاطی اقداح
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بقصد غافل نمودن خود را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مشتبه گذاشتن بر دیگران کار خود را و نادانسته آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نزد محاسبان مترادف با معنی عکس است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به عکس شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غفلت ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغافل. (اقرب الموارد). همدیگر را در آب فروبردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تماقل درآب. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
به زور گرفتن به نارواگرفتن، دست درازی، سپردن، سکالش رایخواهی، همرایی، دادو ستد -1 با هم درامری خوض و مشورت کردن فرا گرفتن امری را بکاری پرداختن، چیزی بیکدیگر دادن سپردن عطاکردن، دادوستدکردن، فراگیری (امری)، عطا، داد و ستد، جمع تعاطیات. یا تعاطی افکار. مبادله اندیشه ها و مشورت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
بر یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاطس
تصویر عاطس
بامداد، شنوسه آور (شنوسه عطسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
((تَ طُ))
با یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاطی
تصویر تعاطی
((تَ))
با هم در امری مشورت کردن
فرهنگ فارسی معین
تبادل، ردوبدل، مبادله، خوض کردن، شور کردن، مشورت کردن، دادوستد، عطا، فراگیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد