العاضد، الدین الله ، محمد بن الفائزبنصرالله ، مکنی به ابوعبدالله. وی آخرین خلیفۀ علوی اسماعیلیه بود و به سال 546 هجری قمری متولد شد و بعد ازوفات فائز پسر عم خود به کمک و معاونت ارکان دولت به مرتبت خلافت رسید و در حکومت او کفار فرنگ عازم تسخیر مصر شدند و مسلمانان را وحشتی عظیم فراگرفت و به صلح راضی گشتند و مقرر شد که مبلغ هزارهزار دینار به فرنگان دهند تا باز گردند. مسلمانان را گران آمد و اتفاق نمودند که به نورالدین محمود بن عمادالدین زنگی والی شام توسل جویند و شاپور وزیری نامه ای بنورالدین نوشت و از او کمک خواست. نورالدین اسدالدین شیرکوه را با هشتاد هزار سوار بدان سو فرستاد و فرنگان بازگردیدند. عاضد به جود و کرم معروف و به مکارم و محاسن اخلاق مشهور بود و به سال 567 هجری قمری درگذشت. (ازوفیات الاعیان چ تهران ج 1 س 292). و رجوع به حبیب السیر ج 2 صص 459- 460 و ریحانه الادب ج 3 ص 149 شود
الَعاضد، الدین الله ، محمد بن الفائزبنصرالله ، مکنی به ابوعبدالله. وی آخرین خلیفۀ علوی اسماعیلیه بود و به سال 546 هجری قمری متولد شد و بعد ازوفات فائز پسر عم خود به کمک و معاونت ارکان دولت به مرتبت خلافت رسید و در حکومت او کفار فرنگ عازم تسخیر مصر شدند و مسلمانان را وحشتی عظیم فراگرفت و به صلح راضی گشتند و مقرر شد که مبلغ هزارهزار دینار به فرنگان دهند تا باز گردند. مسلمانان را گران آمد و اتفاق نمودند که به نورالدین محمود بن عمادالدین زنگی والی شام توسل جویند و شاپور وزیری نامه ای بنورالدین نوشت و از او کمک خواست. نورالدین اسدالدین شیرکوه را با هشتاد هزار سوار بدان سو فرستاد و فرنگان بازگردیدند. عاضد به جود و کرم معروف و به مکارم و محاسن اخلاق مشهور بود و به سال 567 هجری قمری درگذشت. (ازوفیات الاعیان چ تهران ج 1 س 292). و رجوع به حبیب السیر ج 2 صص 459- 460 و ریحانه الادب ج 3 ص 149 شود
تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفقد و تحفظ. (اقرب الموارد) ، با یکدیگر عقد بستن. (زوزنی). با یکدیگر عهد کردن. (دهار). تعاقد. (زوزنی). و عهد نو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجدید عهد کردن. (از اقرب الموارد). با همدیگر عهد کردن و ضامن شدن. (آنندراج)
تیمار داشتن و نگاهداشت امور نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفقد و تحفظ. (اقرب الموارد) ، با یکدیگر عقد بستن. (زوزنی). با یکدیگر عهد کردن. (دهار). تعاقد. (زوزنی). و عهد نو بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجدید عهد کردن. (از اقرب الموارد). با همدیگر عهد کردن و ضامن شدن. (آنندراج)
یاری کننده. (اقرب الموارد) ، به جانب ستور رونده، شتر که بازوی ناقه گیرد و بخواباند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خر که مادیان را از اطراف و جوانب فراهم آرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سهم عاضد، تیری که بطرف راست یا چپ نشانه افتد. (ناظم الاطباء)
یاری کننده. (اقرب الموارد) ، به جانب ستور رونده، شتر که بازوی ناقه گیرد و بخواباند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خر که مادیان را از اطراف و جوانب فراهم آرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سهم عاضد، تیری که بطرف راست یا چپ نشانه افتد. (ناظم الاطباء)
زائد از هزار بودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تعدد. (اقرب الموارد) : القوم یتعادون علی الف، یعنی آنها زائدند از هزار. (منتهی الارب). و رجوع به تعدد شود
زائد از هزار بودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). تعدد. (اقرب الموارد) : القوم یتعادون علی الف، یعنی آنها زائدند از هزار. (منتهی الارب). و رجوع به تعدد شود
جمع واژۀ معضد به معنی بازوبند. (آنندراج). جمع واژۀ معضد. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وللاناث مالهن من المداری والأکالیل و الاسوره... و المعاضد. (الجماهر ص 22). و رجوع به معضد شود
جَمعِ واژۀ مِعضَد به معنی بازوبند. (آنندراج). جَمعِ واژۀ معضد. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وللاناث مالهن من المداری والأکالیل و الاسوره... و المعاضد. (الجماهر ص 22). و رجوع به معضد شود
یاری نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یاری کننده و دستگیر و معاون و مددگار و هم بازو. (ناظم الاطباء). دستیار. یار. معین. ناصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سروران ایشان به خلیفه نوشتندکه ما بندگان آل سلجوق... هواخواه دولت عباسی، مطواع و معاضد اسلام... هستیم. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 17)
یاری نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یاری کننده و دستگیر و معاون و مددگار و هم بازو. (ناظم الاطباء). دستیار. یار. معین. ناصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سروران ایشان به خلیفه نوشتندکه ما بندگان آل سلجوق... هواخواه دولت عباسی، مطواع و معاضد اسلام... هستیم. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 17)
تعاهد. (زوزنی) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن. (زوزنی). با همدیگر عهد و پیمان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر گره بستن و پیمان بستن. (آنندراج) ، در زیر یکدیگر رفتن سگان در پی ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تعاهد. (زوزنی) (اقرب الموارد). با یکدیگر عهد بستن. (زوزنی). با همدیگر عهد و پیمان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر گره بستن و پیمان بستن. (آنندراج) ، در زیر یکدیگر رفتن سگان در پی ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
با یکدیگر عناد داشتن. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فلسفه) نزد حکما عبارت است از تقابل بین دو امر وجودی، بنحوی که تعقل یکی از آن دو امر، موقوف به تعقل امر دیگر نباشدو بین آن دو امر نیز اختلاف و تباعد بسیار وجود نداشته باشد و در این حال این دو امر بنام متعاندین نامیده می شوند. مانند سرخی و زردی که هر دو را نسبت به یکدیگر متعاندین خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
با یکدیگر عناد داشتن. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فلسفه) نزد حکما عبارت است از تقابل بین دو امر وجودی، بنحوی که تعقل یکی از آن دو امر، موقوف به تعقل امر دیگر نباشدو بین آن دو امر نیز اختلاف و تباعد بسیار وجود نداشته باشد و در این حال این دو امر بنام متعاندین نامیده می شوند. مانند سرخی و زردی که هر دو را نسبت به یکدیگر متعاندین خوانند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)