جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه
سایه وان کردن و در سایه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). سایبان کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سایه انداختن و سایه داری. (غیاث اللغات) (آنندراج). پوشاندن و در سایه افکندن. (از اقرب الموارد) ، ترسانیدن به تازیانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سایه وان کردن و در سایه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). سایبان کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). سایه انداختن و سایه داری. (غیاث اللغات) (آنندراج). پوشاندن و در سایه افکندن. (از اقرب الموارد) ، ترسانیدن به تازیانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
زیور پوشیدن، آراسته گشتن، شیرین یافتن زیور بستن پیرایه برکردن پیرایه بستن، آراسته شدن، آراستگی، (تحلی نسبت باشد بقوم ستوده بقول و عمل) (ماننده کردن خود را بگروهی بی حقیقت معاملت ایشان تحلی بود و آنانکه نمایند و نباشند زود فضیحت شوند) (کشف المحجوب هجویری)، جمع تحلیات
زیور پوشیدن، آراسته گشتن، شیرین یافتن زیور بستن پیرایه برکردن پیرایه بستن، آراسته شدن، آراستگی، (تحلی نسبت باشد بقوم ستوده بقول و عمل) (ماننده کردن خود را بگروهی بی حقیقت معاملت ایشان تحلی بود و آنانکه نمایند و نباشند زود فضیحت شوند) (کشف المحجوب هجویری)، جمع تحلیات