بگل کردن. (زوزنی). بگل اندودن بام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بگل اندودن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : هر آن پادشاهی که بیت المال خود به مال رعایا که به جور و ظلم و غیرراستی از ایشان ستده باشد و گرفته پر کند و معمور سازد حال او همچو حال کسی باشد که گل از ستونهای سرای و بنیاد خانه بکند و بدان سقف و طرح آن را تطیین کند. (تاریخ قم ص 148)
بگل کردن. (زوزنی). بگل اندودن بام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بگل اندودن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : هر آن پادشاهی که بیت المال خود به مال رعایا که به جور و ظلم و غیرراستی از ایشان ستده باشد و گرفته پر کند و معمور سازد حال او همچو حال کسی باشد که گل از ستونهای سرای و بنیاد خانه بکند و بدان سقف و طرح آن را تطیین کند. (تاریخ قم ص 148)
سرخ کردن در روغن بر تابه پس از آب پز کردن چنانکه مرغ را. و اصل این کلمه عربی نباشد چه ’ط’ و ’ج’ در یک کلمه عرب جمع نشود. (یادداشت مرحوم دهخدا) : قلیه مطجّنه، بریان شده با طاجن. (از ذیل اقرب الموارد)
سرخ کردن در روغن بر تابه پس از آب پز کردن چنانکه مرغ را. و اصل این کلمه عربی نباشد چه ’ط’ و ’ج’ در یک کلمه عرب جمع نشود. (یادداشت مرحوم دهخدا) : قلیه مُطَجَّنَه، بریان شده با طاجن. (از ذیل اقرب الموارد)
وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع، سبز شدن درخت، شکوفه برآوردن درخت، به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین، دایر گردانیدن جنگ میان قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوراخ کردن مروارید. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مساوی کسی در روی وی گفتن. (تاج المصادر بیهقی). در روی کسی بدیهای وی را گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، آب در مشک نو ریختن تادرزهایش استوار شود. (تاج المصادر بیهقی). آب در مشک نو ریختن تا چشمهای آن بند گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عین نوشتن، مخصوص کردن چیزی را از جمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخصوص نمودن چیزی را از میان چیزها. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، تفضیل دادن دزدی را از میان متهمین دیگر، مخصوص گردانیدن مالی را برای کسی، روزۀ معینی را نیت کردن. (از اقرب الموارد) ، عین چیزی فرانمودن. (تاج المصادر بیهقی) ، چیزی نمودن و آشکار ساختن. (مقدمۀ لغت میرسید شریف جرجانی). واضح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). معین کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج).... با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : اندیشید که اگر کشیده بفروشم و در تعیین قیمت احتیاط کنم روزگار دراز شود. (کلیله و دمنه). تعیین دال و ذال که در مفردی فتد ز الفاظ فارسی بشنو زان که مبهم است حرف صحیح و ساکن اگر پیش از او بود دالست هرچه هست جز این ذال معجم است. ؟
وام بی نفع گرفتن و دادن وام بی نفع، سبز شدن درخت، شکوفه برآوردن درخت، به میعاد بها فروختن رخت را پس بازخریدن آن را به کم قیمت پیشین، دایر گردانیدن جنگ میان قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوراخ کردن مروارید. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مساوی کسی در روی وی گفتن. (تاج المصادر بیهقی). در روی کسی بدیهای وی را گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، آب در مشک نو ریختن تادرزهایش استوار شود. (تاج المصادر بیهقی). آب در مشک نو ریختن تا چشمهای آن بند گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، عین نوشتن، مخصوص کردن چیزی را از جمله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مخصوص نمودن چیزی را از میان چیزها. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، تفضیل دادن دزدی را از میان متهمین دیگر، مخصوص گردانیدن مالی را برای کسی، روزۀ معینی را نیت کردن. (از اقرب الموارد) ، عین چیزی فرانمودن. (تاج المصادر بیهقی) ، چیزی نمودن و آشکار ساختن. (مقدمۀ لغت میرسید شریف جرجانی). واضح کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). معین کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج).... با لفظ شدن و کردن مستعمل است. (آنندراج) : اندیشید که اگر کشیده بفروشم و در تعیین قیمت احتیاط کنم روزگار دراز شود. (کلیله و دمنه). تعیین دال و ذال که در مفردی فتد ز الفاظ فارسی بشنو زان که مبهم است حرف صحیح و ساکن اگر پیش از او بود دالست هرچه هست جز این ذال معجم است. ؟
پر کردن کسی را به پیه و گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاییدن و مداومت کردن عذاب بر کسی چندان که او را بکشت و هلاک کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاییدن و مداومت کردن شکنجه کسی را تا هلاک وی. (از اقرب الموارد) ، آلوده کردن کسی را به قولی یا به فعلی زشت. (تاج المصادر بیهقی). بکار زشت آلودن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشنام دادن و ستیهیدن. (از اقرب الموارد)
پر کردن کسی را به پیه و گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پاییدن و مداومت کردن عذاب بر کسی چندان که او را بکشت و هلاک کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاییدن و مداومت کردن شکنجه کسی را تا هلاک وی. (از اقرب الموارد) ، آلوده کردن کسی را به قولی یا به فعلی زشت. (تاج المصادر بیهقی). بکار زشت آلودن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشنام دادن و ستیهیدن. (از اقرب الموارد)
کسی را وا دین او گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر دین خود گذاشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، مالک شدن امر کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مالک کردن کسی را چیزی را. (المنجد)
کسی را وا دین او گذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). بر دین خود گذاشتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد) ، مالک شدن امر کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مالک کردن کسی را چیزی را. (المنجد)
تحیین چیزی، گردانیدن برای وی وقت. (منتهی الارب). قرار دادن از برای آن وقتی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، در یک وقت دوشیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرار دادن وقتی برای دوشیدن شتر در تمام شب و روز، موفق نساختن خدا کسی را به رستگاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). توفیق رشادندادن خدا کسی را. (ناظم الاطباء) ، هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک گردانیدن خدا کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تحین شود
تحیین چیزی، گردانیدن برای وی وقت. (منتهی الارب). قرار دادن از برای آن وقتی. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، در یک وقت دوشیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرار دادن وقتی برای دوشیدن شتر در تمام شب و روز، موفق نساختن خدا کسی را به رستگاری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). توفیق رشادندادن خدا کسی را. (ناظم الاطباء) ، هلاک کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک گردانیدن خدا کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تحین شود