- تطویل
- دراز کردن درازاندن، مولش دادن، دراز گفتن دراز گویی، دراز سرایی، دراز نویسی، دراز کردن طول دادن طولانی کردن، دراز گفتن، دراز گویی، جمع تطویلات. یا تطویل بلاطائل. دراز گویی بیهوده
معنی تطویل - جستجوی لغت در جدول جو
- تطویل
- دراز کردن، در کاری زیاد وقت صرف کردن، طول دادن
- تطویل ((تَ))
- دراز کردن، طول دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهره برداری
برگردانیدن، تغییر و تبدیل
چرباندن چرب کردن با روغن، آبدادن پیش از رسیدن به زن، چکاندن
یاره نهادن، فرمانبردار کردن
گرد گرداندن گرد گرد دادن (گرد گرد طواف)
آسانکرد، توانا کرد
انگل پروری
دهل نوازی
کم شدن شیر
بیاراستن
فروخواندن
اعتماد و تکیه کردن
دارا کردن توانگری کردن، به توان رساندن مال کردن بقوه دور سانیدن عددی را درنفس خودضرب کردن،جمع تمویلات
عطا دادن
ترسانیدن، کارهای ترساننده
بازگشت کردن از چیزی آغاز یابی ناب یابی کاوش و پژوهش برای رسیدن به آغاز یا ناب نهاده یا اندیشه ای، سفر نگیدن (سفرنگ تفسیر) باز گردانیدن بازگشت دادن، تفسیر کردن بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام بطوری که غیر از ظاهر آن باشد تعبیر، جمع تاویلات
ترساندن، دچار خوف و فزع کردن
مال دار ساختن، صاحب مال گردانیدن
برگردانیدن، انتقال دادن، جا به جا کردن، ازجایی به جای دیگر نقل کردن، سپردن چیزی به کسی، در علوم ادبی زشت و زیبا
تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی
تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی
به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن، اعتماد و تکیه کردن
آراستن چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن، اغوا کردن، به گمراهی افکندن
گردانیدن کلام و برخلاف ظاهر معنی کردن آن، تعبیر و تفسیر خواب، توجیه
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
بازگردانیدن، تفسیر کردن، بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد، تعبیر، جمع تأویلات
دراز
بیشخواهی، سپاسگزاری، درازش دراز گشتن فزونی جستن، سپاس نهادن
بالای پیشانی
فضل و فزونی نمودن، منت نهادن بر کسی