جدول جو
جدول جو

معنی تطمیر - جستجوی لغت در جدول جو

تطمیر
(اِءْ)
نوردیدن و فروهشتن پرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نوردیدن و درنوشتن چیزی. (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
آباد کردن، مرمت کردن خرابی خانه، قابل سکنی کردن جا و منزل، زندگی دراز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطهیر
تصویر تطهیر
پاک کردن، پاکیزه کردن، چیزی را با آب شستن و پاکیزه ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
دامن بالا زدن، به شتاب و به سرعت گذشتن، ارادۀ کاری کردن، آمادۀ کاری شدن و چابکی کردن، قصد مکانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطمیر
تصویر قطمیر
پوست نازکی که بین خرما و هستۀ آن قرار دارد، کنایه از چیز کم، اندک و بی قدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثمیر
تصویر تثمیر
به ثمر رسانیدن، زیاد کردن مال و بهره گرفتن از آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطایر
تصویر تطایر
پراکنده شدن، دراز شدن، فراگرفتن ابر در همۀ آسمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
خمیر کردن، سرشتن، مایه زدن به خمیر، رسیدن شراب، در علم شیمی فعل و انفعال شیمیایی که در آن باسیل ها و باکتری ها مواد قندی را به الکل و انیدریدکربنیک تبدیل می کنند. در اثر تخمیر ترکیب شیمیایی ماده و طعم و بو و شکل آن تغییر می یابد
تخمیر شیری: در علم شیمی تخمیری که ترش شدن شیر در اثر تولید اسید لکتیک از لاکتوز شیر صورت می گیرد
تخمیر الکلی: در علم شیمی تخمیری که از تولید الکل و گازکربنیک از قندهای ساده مانند گلوکز صورت می گیرد
تخمیر سرکه ای: در علم شیمی تخمیری که از تبدیل الکل اتیلیک به سرکه به واسطۀ تاثیر باکتری مخصوص صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
هلاک کردن، تباه ساختن، نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطمیع
تصویر تطمیع
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
سرخ کردن، سرخ رنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنمیر
تصویر تنمیر
تند خویی در خشم افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
میانخرما، چیزی اندکی دراین سروده سعدی ازمایه بیچارگی قطمیرمردم می شود ماخولیای مهتری سگ می کندبلعام را سگ سگ یاران گاباره (اصحاب کهف) پوست باریک که بر تخم خرما می باشد، نقطه سفید که بر پشت خرما می باشد، شکاف تخم خرما یا ریشه ای که در میان شکاف تخم خرما باشد، شی قلیل چیزی کوچک. یا نقیر و قطمیر. اندک و بیش (غیاث) : یقین می دانم که عالم را آفریدگاری هست که نقیر و قطمیر و قلیل و کثیر اعمال خلایق بروی پوشیده نیست، واحد وزن معادل 6 ذره هر ذره معادل 6، 1 نقیر هر نقیر معادل 6، 1 فتیل هر فتیل معادل 6، 1 فلس هر فلس معادل 12، 1 خردل هر خردل معادل 6، 1 حبه هر حبه معادل 4، 1 طسوج هر طسوج معادل 4، 1 دانگ و هر دانگ معادل 6، 1 درهم است
فرهنگ لغت هوشیار
خشکاندن میوه خشکاندن گوشت خشکاندن خشک کردن گوشت پاره پاره، خشک کردن خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمیر
تصویر تثمیر
بار آورد بسیار کردن ببار آوردن، بار آوردن: (در تثمیر مال باید کوشید)
فرهنگ لغت هوشیار
میری دادن، چیراندن، تیز کردن، نشان کردن امیری دادن امیر کردن بامارت گماردن، امیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
مرمت کردن شکسته را، آباد کردن، قابل سکنی کردن جا و منزل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطایر
تصویر تطایر
پراکنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
سرخ کردن، خر خواندن، پاره پاره بریدن سرخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
پوشانیدن چیزی، مخمر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آزاندن به آز انگیختن، پیوساندن بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن، جمع تطمیعات
فرهنگ لغت هوشیار
پاکاندن پاک گرداندن، شست و شوی پاک کردن پاکیزه ساختن شستن، پاکی طهارت، جمع تطهیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
دامن بالا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیر
تصویر تزمیر
نای زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیر
تصویر تسمیر
تنک کردن شیر آبکی کردن شیر، میخکوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیر
تصویر تصمیر
بخل کردن و منع نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمیر
تصویر تضمیر
اسپ پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأمیر
تصویر تأمیر
((تَ))
به امارت گماردن، امیر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحمیر
تصویر تحمیر
((تَ))
سرخ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدمیر
تصویر تدمیر
((تَ))
هلاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
((تَ))
سرشتن، مایه زدن، رسیدن شراب، ترشیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعمیر
تصویر تعمیر
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخمیر
تصویر تخمیر
مایه زنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تطهیر
تصویر تطهیر
برشنوم
فرهنگ واژه فارسی سره