بچۀ برخی پستانداران گوشتخوار مثلاً توله سگ، توله شیر، کنایه از سگ کوچک، کنایه از بچۀ انسان پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، خبّازی، نخیلک، نان کلاغ
بچۀ برخی پستانداران گوشتخوار مثلاً توله سگ، توله شیر، کنایه از سگ کوچک، کنایه از بچۀ انسان پنیرَک، گیاهی با برگ های پَهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، وَرتاج، خُبّازی، نَخیلک، نانِ کَلاغ
کفارۀ سوگند یا استثنای آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفارۀ سوگند یا آنچه بدان عقد سوگند را گشایند. (قطر المحیط). کفارۀ سوگند. (اقرب الموارد) : قد فرض اﷲ لکم تحله ایمانکم. (قرآن 2/66) ، مدت کوتاه. زمان اندک: لایموت لمؤمن ثلاثه اولاد و تمسﱡه النار الا تحلهالقسم، و المعنی الا مسه یسیره مثل تحله قسم الحالف. (اقرب الموارد). تحله القسم والیمین، اندک، و منها فتمسه النار الا تحلهالقسم، ای مسه یسیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
کفارۀ سوگند یا استثنای آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کفارۀ سوگند یا آنچه بدان عقد سوگند را گشایند. (قطر المحیط). کفارۀ سوگند. (اقرب الموارد) : قد فرض اﷲ لکم تحله اَیمانکم. (قرآن 2/66) ، مدت کوتاه. زمان اندک: لایموت لمؤمن ثلاثه اولاد و تمسﱡه النار الا تحلهالقسم، و المعنی الا مسه یسیره مثل تحله قسم الحالف. (اقرب الموارد). تحله القسم والیمین، اندک، و منها فتمسه النار الا تحلهالقسم، ای مسه یسیره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه، شهرستان قزوین و در 16 هزارگزی خاور معلم کلایه، واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 27 تن سکنه دارد. رود خانه ’اتانرود’ آن را مشروب سازد و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایه، شهرستان قزوین و در 16 هزارگزی خاور معلم کلایه، واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 27 تن سکنه دارد. رود خانه ’اتانرود’ آن را مشروب سازد و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
تأنیث بطل و از آن است: کانت فلانه شجاعه بطله. ج، بطلات. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (منتهی الارب) (آنندراج) : امراه بطله، زن شجاع دلاور. (ناظم الاطباء).
تأنیث بَطَل و از آن است: کانت فلانه شجاعه بطله. ج، بطلات. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (منتهی الارب) (آنندراج) : امراه بطله، زن شجاع دلاور. (ناظم الاطباء).
ابله شدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابله و نادان شدن. (آنندراج) ، استعمال البله. خود را بگولی زدن. (از قطر المحیط). خود را احمق نمودن بی آنکه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بدون راهنما و پرسش از راه به یکسو شدن. (از قطر المحیط). تبله المفازه، تعسف من غیر هدایه و لامسئله. (از اقرب الموارد). بی راه رفتن بدون راهنما و استفسار از کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گم شده را جستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
ابله شدن. (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ابله و نادان شدن. (آنندراج) ، استعمال البله. خود را بگولی زدن. (از قطر المحیط). خود را احمق نمودن بی آنکه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بدون راهنما و پرسش از راه به یکسو شدن. (از قطر المحیط). تبله المفازه، تعسف من غیر هدایه و لامسئله. (از اقرب الموارد). بی راه رفتن بدون راهنما و استفسار از کسی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گم شده را جستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
سوگند راست کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تحله یمین، تحلیل یمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشادن سوگند را به استثناء یا به کفاره یا کفارۀ سوگند دادن. (منتهی الارب). راست کردن سوگند. (آنندراج). کفارۀ سوگند را دادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، حلال کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رجوع به تحلیل شود
سوگند راست کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تحله یمین، تحلیل یمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشادن سوگند را به استثناء یا به کفاره یا کفارۀ سوگند دادن. (منتهی الارب). راست کردن سوگند. (آنندراج). کفارۀ سوگند را دادن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، حلال کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). رجوع به تحلیل شود