جدول جو
جدول جو

معنی تطلع - جستجوی لغت در جدول جو

تطلع
(اِءْ)
چشم داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پیوسته در چیزی نگریستن و انتظار کردن، واقف و آگاه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خرامیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، با اندام فروهشته راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، پر شدن پیمانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، چیره شدن مرد، دررسیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تطلع
چشم داشتن
تصویری از تطلع
تصویر تطلع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مطلع
تصویر مطلع
جای برآمدن، جا یا جهت طلوع ستارگان
آغاز کلام
در علوم ادبی نخستین بیت غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطلب
تصویر تطلب
پیاپی جستن، برای به دست آوردن چیزی بازحمت در جستجوی آن برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطوع
تصویر تطوع
عمل مستحب کردن، کاری به قصد نیکی و عبادت انجام دادن، فرمان برداری کردن، منقاد شدن، داوطلب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
دانا و آگاه به کاری یا امری، با اطلاع
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَطَلْ لِ)
پیوسته در چیزی نگرنده و انتظارکننده. (آنندراج). کسی که می نگرد و انتظار می کشد. (ناظم الاطباء) ، آگاه شده و واقف گشته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : و بر کتاب دیوان محرران و شاگردان آن متطلع شدی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 92). و رجوع به تطلع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصلع
تصویر تصلع
برآیش خور، دمیدن از زیر ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
جای طلوع و جای برآمدن آفتاب و جزآن دانا و آگاه بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولع
تصویر تولع
حریص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلع
تصویر تقلع
بر کندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضلع
تصویر تضلع
پهلو بر آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلع
تصویر تزلع
بشکافتن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلب
تصویر تطلب
پیاپی جستن یا جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلس
تصویر تطلس
تباهش نوشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلق
تصویر تطلق
گشاده رویی، روانسخنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطمع
تصویر تطمع
آرزومند و حریص شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خوش منشی، فرمانبری گردن گذاری، نامزدی، فرمانبرداری کردنمنقاد شدن، داوطلب گردیدن، مستحبی بجاآوردن کاری بقصد عبادت و نیکی انجام دادن، فرمانبرداری، خوش منشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلع
تصویر تخلع
می بارگی می زدگی، فراخ رفتن گشاد راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبع
تصویر تطبع
پر شدن خویگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
((مُ طَّ لِ))
آگاه، باخبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
((مَ لَ))
جای برآمدن آفتاب، جمع مطالع، نخستین بیت غزل یا قصیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطوع
تصویر تطوع
((تَ طَ وُّ))
فرمانبرداری کردن، عمل مستحبی انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
آگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
Informant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
Informant
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informator
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
информатор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
інформатор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informant
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
informatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مطلع
تصویر مطلع
सूचक
دیکشنری فارسی به هندی