جدول جو
جدول جو

معنی تطسیس - جستجوی لغت در جدول جو

تطسیس
(اِءْ تِ)
رفتن در جهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: ماادری این طسس هو، ای ذهب. (منتهی الارب) ، نمیدانم به کجا رفته است او. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
بنا نهادن سازمان، اداره، حکومت، مکتب، نظریه و غیره، استوار کردن، بنیاد کردن، پی افکندن، پایه گذاری، در علوم ادبی در قافیه، الفی که میان آن و حرف روی یک حرف متحرک باشد، مثل الف موجود در کلمات «جاهل» و «حامل». رعایت این حرف در قافیه واجب نیست و کلمۀ جاهل یا حامل را با دل می توان قافیه کرد، مقابل تاکید، در علوم ادبی در معانی، آوردن کلمه ای که غیر از معنی کلمۀ اول افادۀ معنی تازه ای می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
معرب اتسز، کلمه ترکی بمعنی بی نام. رجوع به اتسز و چهارمقاله ص 114 و وفیات الاعیان ج 2 ص 160 س 7 شود
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
سیاه کردن باب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازنوشتن بر نوشته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اعادۀ کتابت بر مکتوب. (یادداشت مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). نوشتن کتابتی نیمه زدوده بر جای آن. (یادداشت ایضاً) (از اقرب الموارد) ، مبالغت نمودن در زدودن نوشته. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پنهان کردن و در زیر خاک دفن کردن چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). شدد للمبالغه، فیقال دسی کما قیل تظنی فی تظنن و فی القرآن و قد خاب من دساها، ای دسها مع الصالحین. (اقرب الموارد) ، مبالغه نکردن در قطران مالیدن شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
محو کردن نوشته را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : ما ادری این طوس به، ای این ذهب به. (منتهی الارب). نمی دانم کجا برد او را. (ناظم الاطباء) ، طاوس کشیدن نقاش، پیکر بکردن. (تاج المصادربیهقی) ، آراستن چیزی و این معنی اخیردر کتابهای لغت نیست ولیکن در کلام بعضی مولدین واردشده است. (از اقرب الموارد) ، رنگ طاوس گرفتن. رنگ پر طاوس گرفتن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و بعضی وسمۀ تنها برنهند و رنگ او طاوسی آید و رنگ وسمۀ هندی زودتر گیرد و تمامتر آید لکن طاوسی تر آید و رنگ وسمۀ کرمانی دیرتر گیرد ولکن سیاه تر بود و تطویس او کمتر بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به حس ّ واداشتن کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد) ، احساس کردن، ملاحظه کردن، یافتن، ریختن آتش بر روی خمیر جهت پختن، پختن گوشت بر روی خاکستر گرم. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
گل اندود کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بنیاد نهادن، بنا افکندن، بنیاد نهادن آن، تاسیس خانه آرش افزایی آن است که با افزودن واژه آرش نیز بیفزاید نه آن که واژه پسین باز گوینده آرش واژه پیشین باشد، بنیاد گذاری بنیاد نهادن بنیاد گذاردن پی افکندن بنا کردن، بنیاد گذاری، موسسه، جمع تاسیسات، آوردن کلمه ای که افاده معنیی تازه کند غیر از معنی اول مقابل تاکید. یا حرف تاسیس. (قافیه) الف است که میان آن و میان حرف (روی) یک حرف متحرک باشد مانند اینکه آهن و سترون یا حاصل و مقبل را قافیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تجصیص: از پارسی گچ اندایی، تاختن بر دشمن، سر زدن خوشه، پر کردن آوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأسیس
تصویر تأسیس
((تَ))
بنیاد نهادن، بنیانگذاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
راه اندازی، بنیان گذاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
التّأسيس
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
Establishment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
établissement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
заснування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
kuanzishwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
учреждение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
Einrichtung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
قیام
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
প্রতিষ্ঠা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
설립
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
kuruluş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
założenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
設立
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
הקמה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
संस्थान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
pendirian
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
oprichting
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
establecimiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
istituzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
estabelecimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
建立
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاسیس
تصویر تاسیس
การก่อตั้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی