جدول جو
جدول جو

معنی تطحین - جستجوی لغت در جدول جو

تطحین
(اِءْ)
آرد کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طحین
تصویر طحین
آرد، گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات یا حبوبات به دست آید مثلاً آرد گندم، آرد جو، آرد برنج، آرد نخود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطیین
تصویر تطیین
گل اندود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِءْ)
سرخ کردن در روغن بر تابه پس از آب پز کردن چنانکه مرغ را. و اصل این کلمه عربی نباشد چه ’ط’ و ’ج’ در یک کلمه عرب جمع نشود. (یادداشت مرحوم دهخدا) : قلیه مطجّنه، بریان شده با طاجن. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَث ث)
بگل کردن. (تاج المصادر بیهقی). آلوده گردیدن به گل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به گل آلودن چیزی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
دوشیدن ناقه رادر وقت معین. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (ازآنندراج). قرار دادن وقتی در تمام شب و روز برای دوشیدن شیر از ناقه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تحیین. (اقرب الموارد) ، هنگام جستن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مترصد شدن طفیلی وقت طعام. یقال: هو یتحین طعام الناس. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، مترصد وقت غفلت بودن، محروم شدن از توفیق و رشاد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یقال: حینه اﷲ فتحین. (قطر المحیط) ، هلاک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
هنگام و حین. (ناظم الاطباء). اصل آن حین و تا بر آن افزایند چنانکه در تلان افزایند. (از منتهی الارب). و ربما ادخلوا علیه التاء. قال ابووجره السعدی:
العاطفون تحین ما من عاطف
والمطعمون زمان این المطعم.
(اقرب الموارد).
و گاه بر آن (حین) تا زیاده کنند و گویند تحین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نرم گردانیدن یا برکندن پوست را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تنگ گرفتن بر عیال خود از فقر یا بخل. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَهَْ هَُ)
به آواز خوش و حزین خواندن، یقال: لحن فی قرائته، ای طرب فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغییر دادن کلمه است برای زیبائی صدا و این عمل مکروه و بدعت است. (از تعریفات جرجانی) ، به خطا نسبت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
ببانگ درآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آواز کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ)
بگل کردن. (زوزنی). بگل اندودن بام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بگل اندودن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) : هر آن پادشاهی که بیت المال خود به مال رعایا که به جور و ظلم و غیرراستی از ایشان ستده باشد و گرفته پر کند و معمور سازد حال او همچو حال کسی باشد که گل از ستونهای سرای و بنیاد خانه بکند و بدان سقف و طرح آن را تطیین کند. (تاریخ قم ص 148)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
آرد. (منتهی الارب) (آنندراج). دقیق. گندم آس شده
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطیین
تصویر تطیین
گل مالی بگل اندودن اندود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحین
تصویر تحین
پیوسیدن (انتظار کشیدن) چشمداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطین
تصویر تطین
آلایش به گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحین
تصویر طحین
آسیاب شده آرد آرد رقیق، گندم آس شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلحین
تصویر تلحین
سوز خوانی به آواز سوزرناک خواندن نغمه پردازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طحین
تصویر طحین
((طَ))
آرد، گندم رقیق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطیین
تصویر تطیین
((تَ))
به گل اندودن، اندود کردن
فرهنگ فارسی معین