جدول جو
جدول جو

معنی تضییق - جستجوی لغت در جدول جو

تضییق
تنگ کردن، سخت گرفتن به کسی، در تنگنا قرار دادن
تصویری از تضییق
تصویر تضییق
فرهنگ فارسی عمید
تضییق
تنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضدتوسیع. (اقرب الموارد) ، کار تنگ فراگرفتن. (تاج المصادر بیهقی). کار تنگ گرفتن. (از زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تنگ گرفتن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تضییق
تنگ کردن، تنگ گرفتن
تصویری از تضییق
تصویر تضییق
فرهنگ لغت هوشیار
تضییق
((تَ))
تنگ کردن، تنگ گرفتن
تصویری از تضییق
تصویر تضییق
فرهنگ فارسی معین
تضییق
تنگنا، تنگی، فشار، تنگ کردن، درمضیقه افکندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضییع
تصویر تضییع
ضایع کردن، تلف کردن، مهمل و بیکار ساختن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(تَضْ)
جمع واژۀ تضییق. درفارسی امروزین سخت گیری ها. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تنگ شدن. (زوزنی) (آنندراج). تنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضد اتساع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تنگ شدن. (زوزنی). تنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضد اتساع. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط) : و عرصۀ جولان بر سلطان تضایق میگرفت. (جهانگشای جوینی) ، با همدیگر تنگ شدن و در یک جا نگنجیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نگنجیدن قوم در مکانی یا با هم تنگ شدن در اخلاق: تضایق القوم لم یتسعوا فی خلق او مکان. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شیر به آب آمیخته کسی را دادن. (تاج المصادر بیهقی). نوشانیدن کسی را شیر تنک آب آمیخته. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیر تنک آب آمیخته نوشانیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شیر به آب آمیختن. (از زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). آب آمیختن شیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن شیر به آب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ضایع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). مهمل و هیچکاره گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ضایعکردگی و اتلاف. (ناظم الاطباء) : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. (کلیله و دمنه). و تضییع منفعتی از آن جهت. (کلیله و دمنه). تضییع نفایس اموال و احتمال تحکمات فاسد لشکر بر تحفظ خانه و موافقت برادر و رعایت مصلحت کلی راجح دید. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 190) ، بی تیمار گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در مثل: الصیف ضیعت اللبن، بکسر تاء اگرچه بدان به مذکر و جمع خطاب کنند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و در مجمعالامثال، فی الصیف ضیعت اللبن نیز روایت شده، برای کسی مثل زنند که خود فرصتی مناسب را از دست داده است، سپس در پی بدست آوردن آن برمی آید
لغت نامه دهخدا
مهمان فرود آوردن و مهمانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). مهمان را فرود آوردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). مهمانی کردن. (دهار). مهمان داشتن کسی را، به فروشدن نزدیک گشتن آفتاب، میل دادن چیزی را به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ مَ)
بانگ برزدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَثْ ثُ)
تباه کردن مال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تباه کردن. (آنندراج) ، خیره کردن بینائی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، مختلطرای گردیدن و ثابت نماندن بر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضایق
تصویر تضایق
تنگ گردیدن، تنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییع
تصویر تضییع
ضایع و مهمل گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
مهمان داشتن مهمانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضیق
تصویر تضیق
تنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییقات
تصویر تضییقات
جمع تضییق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییع
تصویر تضییع
((تَ))
ضایع کردن، تباه ساختن، مهمل و بیکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
((تَ))
مهمان داری کردن
فرهنگ فارسی معین
اتلاف، تباه سازی، حیف ومیل، ضایع سازی، هدر، هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن، ازبین بردن، پایمال کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد