جدول جو
جدول جو

معنی تضیف - جستجوی لغت در جدول جو

تضیف
مهمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مهمان گردیدن نزدیک کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمهمانی آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، خواستن از کسی تا او را مهمان کند. (از اقرب الموارد) ، به غروب نزدیک شدن آفتاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خمیدن ومیل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تضیف
میهمان شدن، گراییدن
تصویری از تضیف
تصویر تضیف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکیف
تصویر تکیف
شناختن کیفیت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
مهماندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
ضعیف کردن، سست و ناتوان کردن، دوبرابر کردن، دوچندان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
محل ضیافت، جای پذیرایی مهمان
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تحوف. (قطر المحیط). کم کردن چیزی از کرانۀ چیزی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مردار شدن و بوی گرفتن مردار. (آنندراج) (ازاقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
بچپ و راست ناویدن شاخ درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، میل کردن اسب به جانبی از چپ و راست در رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازایستادن از کاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ربودن عشق خرد را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تدلیه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ضعیف شمردن و سست پنداشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خوار شمردن کسی را و بدکردن بدو. (از اقرب الموارد) ، خوار و گمنام شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ جُ)
عیبناک کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تنقص. (اقرب الموارد) ، چگونگی دانستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) :
اتصالی بی تکیف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متغیر شدن رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغیر و تنوع رنگ چیزی. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
مهمان فرود آوردن و مهمانی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). مهمان را فرود آوردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). مهمانی کردن. (دهار). مهمان داشتن کسی را، به فروشدن نزدیک گشتن آفتاب، میل دادن چیزی را به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تنگ شدن. (زوزنی) (آنندراج). تنگ گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضد اتساع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
جنبیدن نافه و دمیدن بوی آن و پراکنده گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضوع. (زوزنی) (اقرب الموارد). و رجوع به تضوع شود
لغت نامه دهخدا
بانگ کردن گرگ و سگ و شیر، فریاد کردن روباه از گرسنگی، فریاد کردن و درپیچیدن و طپیدن از گرسنگی و الم و آزردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضور شود
لغت نامه دهخدا
تنک گردیدن شیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رقیق شدن شیر آب آمیخته. (منتهی الارب) ، نوشیدن شیر آب آمیخته را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَیْیِ)
مهمان. (آنندراج). مهمان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ بُ)
منحوت از کیف، چگونگی بخود گرفتن. بکیفیتی درآمدن. رجوع به کیف و کیفیت و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نضیف
تصویر نضیف
پلید، نجس، چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
میزبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قضیف
تصویر قضیف
لاغر تکیده: مرد، سست نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجیف
تصویر تجیف
مردار گشتن، بویناکی مردار
فرهنگ لغت هوشیار
چونی دانی، سرخوشی، آکناکی، چونی پذیری دانستن چگونگی شناختن کیفیت چیز، کیف بردن نشاه گرفتن (از خوشیها و مخدرات)، عیب ناک کردن، کیفیت پذیری، جمع تکیفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعف
تصویر تضعف
زبونی خواری، گمنامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
سست و ناتوان پنداشتن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضیق
تصویر تضیق
تنگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
مهمان داشتن مهمانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخیف
تصویر تخیف
رنگ گشت دگر شدن رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحیف
تصویر تحیف
از کناره کاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضیف
تصویر مضیف
((مَ))
جای پذیرایی از مهمان، محل ضیافت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیف
تصویر تکیف
((تَ کَ یُّ))
لذت بردن، صفت و حالتی به خود گرفتن، عیبناک شدن، شناختن کیفیت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضییف
تصویر تضییف
((تَ))
مهمان داری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضعیف
تصویر تضعیف
((تَ))
دو برابر کردن، ضعیف کردن
فرهنگ فارسی معین