جدول جو
جدول جو

معنی تضمن - جستجوی لغت در جدول جو

تضمن
در بر گیری، در برداشتن شامل بودن در ضمن داشتن، شمول، جمع تضمنات
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
فرهنگ لغت هوشیار
تضمن
چیزی را جزء خود درآوردن، دربرداشتن، شامل بودن، پذیرفتن
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
فرهنگ فارسی عمید
تضمن
((تَ ضَ مُّ))
در برداشتن، شامل بودن
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

منسوب و مربوط به تضمن. یا دلالت تضمنی. دلالت لفظ است بر جزئی از معنی موضوع له خود مانند دلالت (اسنان) بر (حیوان ناطق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضمن
تصویر متضمن
تاوان دهنده، ضامن و کفیل، دربردارنده، شامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضمن
تصویر متضمن
((مُ تَ ضَ مِّ))
در بر دارنده، شامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متضمن
تصویر متضمن
در بردارنده، شامل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
پایندانی، پشتیبانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیمن
تصویر تیمن
مبارک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمن
تصویر تسمن
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
ضامن گردانیدن کسیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمر
تصویر تضمر
پوست ترنجیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمد
تصویر تضمد
ضماد و مرحم بستن جراحت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمخ
تصویر تضمخ
خودآلایی بابویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
ضامن یکدیگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ده هزار (10 000)، ده هزار دینار، سکه ای معادل 10 قران یا 10 (یک هزار) بود (قاجاریان)، امروزه معادل 10 ریال است. یا امیر تومان. فرمانده 10 000 سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
کفیل و ضامن یکدیگر شدن، در علم حقوق نوعی تعهد و شراکت مالی که هر یک از اعضا حق دریافت تمامی طلب و مسئولیت پرداخت تمامی بدهی را داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیمن
تصویر تیمن
تبرک جستن، مبارک بودن، میمنت داشتن، امری یا چیزی را به فال نیک گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مضمن
تصویر مضمن
شعری که شاعر در آن از شاعر دیگر شعری آورده باشد، تضمین شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
برعهده گرفتن تاوان و غرامت، تاوان دادن، در پناه خود درآوردن، چیزی را در ظرفی قرار دادن، گنجانیدن، در علوم ادبی آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا باید به نام گویندۀ آن اشاره کرد
فرهنگ فارسی عمید
درو نیده در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد موقوف المعانی مدرج، بیتی مبتنی بر تضمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمین
تصویر تضمین
بر عهده گرفتن تاوان، ضمانت کردن، بیتی یا مصراعی که شاعری از شاعر دیگر در شعر خود بیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضامن
تصویر تضامن
((تَ مُ))
ضامن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیمن
تصویر تیمن
((تَ یَ مُّ))
همایون داشتن، خجسته داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مضمن
تصویر مضمن
((مُ ضَ مَّ))
در ضمن آمده، بیتی که معنی آن موقوف به بیت بعد باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
افزون، افزون بر، درکنار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
درون، اندرون، میان، داخل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
برجای ماندن، عاجز شدن، بیمار و زمین گیر شدن، برجاماندگی، زمین گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
اندرون، طی آنست، در میان سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
((ض))
درون، میان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
((ضَ مَ))
برجای ماندن، عاجز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضمن
تصویر ضمن
((ضَ مِ))
بیمار در جای بمانده، زمین گیر، عاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضمنات
تصویر تضمنات
جمع تضمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضمنه
تصویر متضمنه
مونث متضمن
فرهنگ لغت هوشیار