جدول جو
جدول جو

معنی تضمخ - جستجوی لغت در جدول جو

تضمخ
بوی خوش بر خویشتن آلودن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). آلوده شدن ببوی خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تضمخ
خودآلایی بابویه
تصویری از تضمخ
تصویر تضمخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تضمن
تصویر تضمن
چیزی را جزء خود درآوردن، دربرداشتن، شامل بودن، پذیرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ضَمْ مِ)
آلوده به بوی خوش. (آنندراج). بدن آلوده شده به بوی خوش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضمخ شود
لغت نامه دهخدا
ببوی خوش آلودن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). آلودن بدن را به بوی خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پذیرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از تاج المصادر بیهقی) (از دهار) ، لازم گرفتن چیزی را از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در میان خویش آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). میان اندرگرفتن. (دهار). فراهم گرفتن چیزی را و مشتمل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مشتمل گردیدن بر چیزی. (از اقرب الموارد) ، فراهم گرفتن مکتوب و لفظ و معنی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فراهم گرفتن لفظ معنی راو چیزی را در ضمن گرفتن. (آنندراج) ، (اصطلاح منطق) دلالت تضمنی، دلالت لفظ است بر جزء موضوع له چنانکه از لفظ انسان که برای حیوان ناطق وضع شده، حیوان خواهند. (از اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 7)
لغت نامه دهخدا
چفسیدن و ترنجیده شدن پوست کسی از لاغری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرهم بر جراحت خویش بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ضمادبسته شدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ حَجْ جُ)
سخن زشت آوردن در کلام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ضَمْ مَ)
به بوی خوش بسیارآلوده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضمیخ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ فَ)
نیک آلودن بدن را به بوی خوش. (منتهی الارب). آلودن تن به بوی خوش چنانکه میچکیده باشد. (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
در بر گیری، در برداشتن شامل بودن در ضمن داشتن، شمول، جمع تضمنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمر
تصویر تضمر
پوست ترنجیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمد
تصویر تضمد
ضماد و مرحم بستن جراحت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلمخ
تصویر تلمخ
بد و بیراه گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضمن
تصویر تضمن
((تَ ضَ مُّ))
در برداشتن، شامل بودن
فرهنگ فارسی معین