جدول جو
جدول جو

معنی تضفیر - جستجوی لغت در جدول جو

تضفیر
موی بافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بهم بافتن موی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توفیر
تصویر توفیر
صرفه جویی، تفاوت، افزونی، زیادتی، افزایش، زیاد کردن، افزودن، زیاد کردن مال، سود، فایده، حق کسی را تمام وکمال دادن، تمام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تکفیر
تصویر تکفیر
کسی را کافر و بی دین خواندن، به کفر و بی دینی نسبت دادن، پوشاندن، کفاره دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعفیر
تصویر تعفیر
گوشت را در آفتاب بر روی ریگ خشک کردن، به خاک مالیدن، خاک آلوده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
زردرنگ کردن چیزی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رنگ زرد کردن جامه را. (از اقرب الموارد) ، خالی کردن خانه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، صدا کردن ستور را با دو لب. (از اقرب الموارد) ، خواندن خر را به سوی آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از پس راندن خر و استر و جز آنرا. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زینهار دادن. (تاج المصادر بیهقی). بدرقه و نگاهبان شدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در زینهار قرار دادن کسی را و در ایمنی گذاشتن او را و حمایت کردن از وی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تسویر. (اقرب الموارد) (المنجد) ، شرم زده کردن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به تخفر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
کم و قلیل شدن مال و رفتن آن. (از اقرب الموارد) ، نزدیک فروشدن گردیدن آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به غروب نزدیک شدن خورشید. (از اقرب الموارد) ، اطلاع یافتن مرد بر کاری و آگاه شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). اشراف مرد بر امری. (از اقرب الموارد) ، گاییدن زن را بر کنارۀ فرج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
کفک برآوردن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجهانیدن اسب از نهر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
آمیختن گوسپندان سیاه را با گوسپندان سپید سرخی مایل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خاک آلوده کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در خاک گردانیدن. (زوزنی). در خاک غلطانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: لمن اذل قد عفر و ارغم. (اقرب الموارد) ، در زیر خاک دفن کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بر زمین زدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن گاهگاه، وحشی ماده شیر را از بچه به ارادۀفطام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پستان بگل آلوده کردن زن بجهت فطام. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). پستان بگل آلودن زن به جهت فطام تا کودک از آن بیزار شود. (از اقرب الموارد) ، خشک کردن گوشت را به آفتاب بر ریگ تفسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سپید کردن و فی الحدیث: ان امراه شکت الیه ان ما لها لایزکو، فقال ما الوانها فقالت سود، فقال عفری، ای استبدلی اغناماً بیضاً فان البرکه فیها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
لاغر کردن فربه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). لاغر گردانیدن. (از اقرب الموارد) ، اندک علف دادن اسبان را بعد فربهی. (منتهی الارب). اسبان را در رباط جای دادن و آب و علف آنها را افزودن تا فربه شوند و سپس آب و علف را بمدتی کاستن و تاختن آنها را تا لاغر گردند و مدت تضمیر در نزد عرب چهل روز است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
مأخوذ از ضفو یعنی تمام. شمس قیس رازی آرد: و همان عروضی متکلف بجای فاع، متحرکی و دو ساکن بر فاعلاتن افزوده است وآن را فاعلییاتان کرده و این تغییر را تضفیت نام نهاده و اصل آن ضفو است به ضاد معجمه و گویند درع ضاف یعنی زرهی تمام و این متکلف از این فعل بناء تفعیلی بکرده است... (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 39)
لغت نامه دهخدا
فراهم آوردن. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از ناظم الاطباء) ، سخت استواری استخوانها و پری گوشت و گرد اندامی. (منتهی الارب). سخت استوار شدن استخوانها و گرد آمدن گوشت مرد. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به سفر فرستادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، میان مغرب و عشا چرانیدن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). میان دو عشا و سفیدی صبح چرانیدن شتران را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، برافروختن و شعله ناک گردانیدن آتش را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سفار بر پشت بینی شتر نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سفار بر پشت بینی شتر نهادن و مهار کردن در بینی شتر. (از متن اللغه). سفار در بینی شتر کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نزدیک شدن آفتاب به غروب و آن محرف تشفیر است. (از متن اللغه). رجوع به تشفیر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وْ)
فراهم آوردن خاک و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَیْ یُ)
رمانیدن، به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و دراللسان: نفره الشی ٔ و علی الشی ٔ و بالشی ٔ، غلبه علیه. (اقرب الموارد) ، لقب ناپسند نهادن برکسی. (از اقرب الموارد) : نفّر عنه (به صیغۀ امر) ، لقب ناپسندیده نه بر وی. کأنه عندهم تنفیر للجن و العین عنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قال اعرابی: لما ولدت قیل لأبی نفر عنه فسمانی قنفذاً و کنانی اباالعداء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خوشبوی کردن جامه را به ظفار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیروزی دادن و پیروزمند ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پیروز گردانیدن خداوند کسی را بر دشمن وی. (از اقرب الموارد) ، ظفرک اﷲ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دعا کردن کسی را به پیروزی. (از اقرب الموارد) ، ناخن فروبردن در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروبردن ناخن در روی کسی. فروکردن ناخن در سیب و مانند آن. (از اقرب الموارد) ، بقدر ناخن برآمدن عرفج. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن زمین گیاه را چندان که به انگشت کنده شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مالیدن پوست را تا اظفار آن تابان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مالیدن و نرم و تابان کردن پوست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بانگ کردن گرگ و سگ و شیر، فریاد کردن روباه از گرسنگی، فریاد کردن و درپیچیدن و طپیدن از گرسنگی و الم و آزردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضور شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازماندن فحل از گشنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضمیر
تصویر تضمیر
اسپ پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفیر
تصویر ضفیر
هر دسته موی جداگانه بافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفیر
تصویر تشفیر
کاهش دارایی از دست رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظفیر
تصویر تظفیر
پیروزاندن پیروزمند گرداندن، پیروزی دادن، ناخنک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفیر
تصویر تسفیر
راهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بانگیدن، سوت کشیدن سافوت زدن (سوت سافوت صفیر)، زرد گرداندن رنگ زرد زدن زرد اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضبیر
تصویر تضبیر
فراهم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخفیر
تصویر تخفیر
شرمسار کردن، بدرهه رفتن، نگهبان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکفیر
تصویر تکفیر
در گذاشتن از گناه، نسبت کافر بودن به کسی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
فرور دگرگونی، افزودن بسیار کردن، گرد آوردن دارایی دارا شدن، هده دادن (هده هوده حق)، پس انداز زیاد کردن اضافه کردن افزودن، حق کسی را تمام دادن، اندوختن مال کسب کردن گرد کردن، بسیار شدن، تفاوت، آنچه در اجاره از آن فایده بردارند، جمع توفیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفیر
تصویر تنفیر
به چیرگی کسی حکم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکفیر
تصویر تکفیر
((تَ))
پوشاندن، کفاره دادن، کسی را کافر و بی دین خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعفیر
تصویر تعفیر
((تَ))
به خاک مالیدن، خاک آلود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توفیر
تصویر توفیر
زیاد کردن، حق کسی را تمام دادن، فرق داشتن، تفاوت، اندوختن مال
فرهنگ فارسی معین
افزوده شدن، اختلاف، افتراق، امتیاز، تباین، تفاوت، فرق، مبانیت، مغایرت
متضاد: کاهش یافتن، کاستن، اضافه درآمد، سود، منفعت، مال اندوزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد