جدول جو
جدول جو

معنی تضخیم - جستجوی لغت در جدول جو

تضخیم
(طُبَ / طُبْ بَ)
کلان و بزرگ کنانیدن. (ناظم الاطباء). سطبر و کلان گردانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
ستبر، کلفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفخیم
تصویر تفخیم
بزرگ کردن، بزرگ شمردن، گرامی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترخیم
تصویر ترخیم
در دستور زبان انداختن حرف آخر کلمه، مثل انداختن حرف نون از آخر مصدر، مانند مثلاً «رفت» از «رفتن» و «گفت» از «گفتن» در کلمات «رفت و آمد» و «گفت وشنید»
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تباه کردن طعام. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن طعام را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، تغییر کردن رایحۀ دهان. (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سیاه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (آنندراج). سیاه گردانیدن. (مقدمۀ لغت میر سید شریف جرجانی). سیاه گرانیدن و یا به سیاهی دیگ سیاه کردن آنرا. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از متن اللغه) : سخم اﷲ وجهه ، سوده (اقرب الموارد) (از المنجد) ، به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، گرم کردن آب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسخین آب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسخین شود، بو گرفتن گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بوی گرفتن و از حال برگردیدن گوشت. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
نیک برافروختن آتش. (تاج المصادر بیهقی). آتش برافروختن. (زوزنی). برفروزانیدن آتش را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شعله ور ساختن و برافروزانیدن آتش را. (از اقرب الموارد). افروختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرم کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم گردانیدن. (غیاث اللغات). نرم کردن آوا. نازک کردن آواز. ترقیق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بیفکندن. (از تاج المصادر بیهقی) (دهار). آخر اسم رابیفکندن در ندا. (از زوزنی). انداختن حرف آخر کلمه در ندا و در غیر آن بضرورت لأنه تسهیل للنطق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انداختن حرف آخر ازکلمه منادی و غیرمنادی. (غیاث اللغات). حذف آخر اسم برای تخفیف. (از تعریفات جرجانی). در لغت بمعنی بریدن دم باشد و نزد علمای نحو، حذف آخر اسم است برای تخفیف و بس، بدون هیچ علت دیگری. و این حذف جائز است در منادی و غیرمنادی آنهم برحسب ضرورت و با شرطهای معین، و آن شرطها بدین تفصیل است: منادی مضاف و شبه مضاف نباشد، مستغاث و مندوب نباشد، جمله نباشد، منادی علمی زیاده بر سه حرف باشد یا با تاء تأنیث باشد. مانند: یا حار، در یا حارث و یا مرو، در یا مروان. و تصغیر ترخیم آن است که حروف زائد از حروف اصلی کلمه را حذف و آن کلمه را بصیغۀ تصغیر تبدیل میکنند، مانند: حمید در تصغیر احمد، کذا فی الضوء و العباب و غیرهما. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به الموشح ص 97 و 98 شود، بیضه را در زیر بال ماکیان دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخیم
تصویر تخیم
خیمه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخیم
تصویر تفخیم
بزرگ گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخیم
تصویر ترخیم
نرم کردن، نازک کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
کلفت، قطور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخیم
تصویر تفخیم
((تَ))
بزرگ داشتن، بزرگ گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
((ضَ))
تناور، ستبر، کلفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترخیم
تصویر ترخیم
((تَ))
دنباله چیزی را بریدن، نرم کردن آواز، انداختن «ن» از آخر مصدر و ساختن مصدر مرخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
ستبر، کلفت
فرهنگ واژه فارسی سره
اعظام، بزرگ داشت، گرامی داشت، بزرگ شمردن، بزرگ گردانیدن، گرامی داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دم بریدن، دنباله چیزی را قطع کردن، مرخم کردن، حذف، حذف آخرواژه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
Thick
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
épais
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
厚い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
厚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
עבה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
두꺼운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
tebal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
मोटा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
товстий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
dik
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
grueso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
spesso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
grosso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
gruby
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
dick
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
толстый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضخیم
تصویر ضخیم
kalın
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی