جدول جو
جدول جو

معنی تصویل - جستجوی لغت در جدول جو

تصویل
برآوردن چیزی را به آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شستن و آب سایی کردن جواهر. (بحرالجواهر) (یادداشت مرحوم دهخدا). شستن داروها به آب بطرزی خاص. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ذخیرۀ خوارزمشاهی باب پنجم از جزو نخستین از گفتار دوم از کتاب ششم شود: و تدبیر بعض سنگهای دیگر چون اقلیمیا و زاجات آن است که نخست آن را بسوزند، پس تصویل کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، روفتن اطراف خرمن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصویب
تصویر تصویب
به راستی و درستی امری حکم کردن، رای به درستی کاری دادن، تایید، راست و درست دانستن، راست گو دانستن، در علوم سیاسی رای موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاویل
تصویر تاویل
گردانیدن کلام و برخلاف ظاهر معنی کردن آن، تعبیر و تفسیر خواب، توجیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
صورت کشیدن، درست کردن صورت چیزی، شکل کسی یا چیزی را نقش کردن، شکل و صورت کسی یا چیزی که بر روی کاغذ، دیوار و مانند آن کشیده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسویل
تصویر تسویل
آراستن چیزی برای گمراه ساختن و فریب دادن، اغوا کردن، به گمراهی افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعویل
تصویر تعویل
به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن، اعتماد و تکیه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطویل
تصویر تطویل
دراز کردن، در کاری زیاد وقت صرف کردن، طول دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحویل
تصویر تحویل
برگردانیدن، انتقال دادن، جا به جا کردن، ازجایی به جای دیگر نقل کردن، سپردن چیزی به کسی، در علوم ادبی زشت و زیبا
تحویل سال: تمام شدن سال پیش و آغاز سال نو خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمویل
تصویر تمویل
مال دار ساختن، صاحب مال گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهویل
تصویر تهویل
ترساندن، دچار خوف و فزع کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعویل
تصویر تعویل
اعتماد و تکیه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بازگشت کردن از چیزی آغاز یابی ناب یابی کاوش و پژوهش برای رسیدن به آغاز یا ناب نهاده یا اندیشه ای، سفر نگیدن (سفرنگ تفسیر) باز گردانیدن بازگشت دادن، تفسیر کردن بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام بطوری که غیر از ظاهر آن باشد تعبیر، جمع تاویلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهویل
تصویر تهویل
ترسانیدن، کارهای ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توصیل
تصویر توصیل
رسانایی کروایاندن کلوایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنویل
تصویر تنویل
عطا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دارا کردن توانگری کردن، به توان رساندن مال کردن بقوه دور سانیدن عددی را درنفس خودضرب کردن،جمع تمویلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقویل
تصویر تقویل
فروخواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیل
تصویر تصلیل
بانگیدن لگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحویل
تصویر تحویل
برگردانیدن، تغییر و تبدیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویل
تصویر ترویل
چرباندن چرب کردن با روغن، آبدادن پیش از رسیدن به زن، چکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
دراز کردن درازاندن، مولش دادن، دراز گفتن دراز گویی، دراز سرایی، دراز نویسی، دراز کردن طول دادن طولانی کردن، دراز گفتن، دراز گویی، جمع تطویلات. یا تطویل بلاطائل. دراز گویی بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسویل
تصویر تسویل
بیاراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویل
تصویر تشویل
کم شدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویه
تصویر تصویه
خشک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
نقش کردن و رسم نمودن صورت و شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویح
تصویر تصویح
گیاخشکاندن سبزی خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویت
تصویر تصویت
آواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویب
تصویر تصویب
کسی را در کاری به صواب منسوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تأویل
تصویر تأویل
((تَ))
بازگردانیدن، تفسیر کردن، بیان کردن، شرح و بیان کلمه یا کلام به طوری که غیر از ظاهر آن باشد، تعبیر، جمع تأویلات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحویل
تصویر تحویل
((تَ))
جابه جا کردن، تغییر دادن، سپردن کاری یا چیزی به کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسویل
تصویر تسویل
((تَ))
به گمراهی افکندن، آراستن چیزی برای اغوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطویل
تصویر تطویل
((تَ))
دراز کردن، طول دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
نگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحویل
تصویر تحویل
بهره برداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصویب
تصویر تصویب
برنهادن
فرهنگ واژه فارسی سره