- تصویره
- مجسمه، تمثال
معنی تصویره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاره
خشک شدن
نقش کردن و رسم نمودن صورت و شکل
صورت کشیدن، درست کردن صورت چیزی، شکل کسی یا چیزی را نقش کردن، شکل و صورت کسی یا چیزی که بر روی کاغذ، دیوار و مانند آن کشیده شود
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
صورت کسی یا چیزی را کشیدن، تصویرگری، صورت سازی، جمع تصاویر، صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند، شرح دادن، شرح و بیان، سه بعدی تصویری که عمق و حجم را نشان می دهد
ترساندن کسی را
نظر وملاحظه نمودن و تفتیش
نگارها و صورتها و نقشها
جمع تصویر
بخت و طالع و سرنوشت را گویند. و بمعنی نصیب و قسمت هم هست
تفشیله، خوراکی که از گوشت، تخم مرغ، عسل، مغز گردو و بعضی چیزهای دیگر تهیه می کردند، تفشله، طفشیر
متصوره در فارسی مونث متصور گمان شده انگاشته متصوره در فارسی مونث متصور گمان برنده انگارنده مونث متصور جمع متصورات. مونث متصور جمع متصورات
نصیب و قسمت که از ابتدا برای کسی تعیین شده مثلاً تاخیرۀ تو چنین بوده، بخت، طالع، سرنوشت
جلسه، نشست
تصویرها، صورت کشیدن ها، درست کردن صورت چیزی ها، جمع واژۀ تصویر
Illustrator
иллюстратор
Illustrator
ілюстратор
ilustrator
ilustrador
illustratore
ilustrador
illustrateur
illustrator
นักวาดภาพประกอบ
ilustrator
رسّامٌ
चित्रकार
מְאַיֵּר