ترویحه ترویحه ج، تراویح. رجوع به همین کلمه شود: به جملۀ مملکت نامه ها رفت در معنی ترویحۀ مساجد و عرض مجالس. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273). و رجوع به الجماهر بیرونی ص 4، 8، 10، 12، 14، 17، 22، 24، 26، 27، 28، 30 و رجوع به تراوی و ترویح در همین لغت نامه شود لغت نامه دهخدا
ترویح ترویح کسی را آسایش دادن، راحتی دادن، راحت رساندن، باد زدن، شبانگاه رفتن در نزد قوم فرهنگ فارسی عمید
ترویه ترویه سیراب کردن، آب برای سفر برداشتن، در کاری تفکر و اندیشه کردن، روز هشتم ماه ذی حجّه که حج آغاز می شود و حجاج از مکه به عرفات می روند فرهنگ فارسی عمید