جدول جو
جدول جو

معنی تصور - جستجوی لغت در جدول جو

تصور
صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن، گمان کردن، پنداشتن، انگاشتن
تصویری از تصور
تصویر تصور
فرهنگ فارسی عمید
تصور
صورت و پیکر گردیدن چیزی
تصویری از تصور
تصویر تصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصور
((تَ صَ وُّ))
پنداشتن، صورت کسی یا چیزی را به ذهن آوردن
تصویری از تصور
تصویر تصور
فرهنگ فارسی معین
تصور
انگارش، انگار، انگاشت، انگاره
تصویری از تصور
تصویر تصور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصور
اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم
متضاد: تصدیق، اندیشه کردن، اندیشیدن، انگاشتن
متضاد: تصدیق کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصور
مفهوم
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متصور
تصویر متصور
تصور شده، گمان شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متصور
تصویر متصور
کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم می کند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ صَوْ وَ)
تصور شده و گمان شده. و قابل توهم و تصور و قابل دریافت و اداراک و ممکن و محتمل الوقوع. (ناظم الاطباء) : و بعضی نیز بنابر مصلحت کلی که نفع عام در آن متصور باشد. (انوار سهیلی).
- متصور شدن، تصور شدن. در ذهن خطور کردن: پادشاه بی رعیت متصور نشود. (مجالس سعدی ص 25). نه لقمه ای که متصور شدی بکام آید یا مرغی که بدام افتد. (گلستان).
چون متصور شود در دل ما نقش دوست
همچو تبش بشکنم هر چه مصور شود.
سعدی.
گرمتصور شدی با تو برآمیختن
حیف نبودی وجود در قدمت ریختن.
سعدی.
چنان تصور معشوق در خیال من است
که دیگرم متصور نمی شود معقول.
سعدی.
- متصور گشتن، به تصور آمدن. گمان داشتن:... آن ایام مردمی دیدمی که در مساقط اوراث تتبع و تفحص دانه ها می کردندی و در آن یک دانه ممکن و متصور نگشتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 326)
لغت نامه دهخدا
(تَ صَوْ وُ)
منسوب به تصور. خیالی. وهمی. (ناظم الاطباء) ، مقابل تصدیقی. رجوع به تصور (اصطلاح منطق) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَوْ وِ)
با خود صورت کننده چیزی را و صورت بندنده. (آنندراج). کسی که تصور می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده.
، نزدیک شونده به افتادن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از اثر طعنۀ ضرب مایل به افتادن باشد. (ناظم الاطباء) ، صاحب تدبیر و فکر و اندیشه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصغر
تصویر تصغر
کهانش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصقر
تصویر تصقر
درنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشور
تصویر تشور
شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
گونه گونی -1 گونه گونه شدنگوناگون گشتن حال بحال شدن، گوناگونی، جمع تطورات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدور
تصویر تدور
مدور بودن بودن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور
تصویر ترور
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصور
تصویر خصور
جمع خصر، کمرها میان ها، گودی پاها، خانه های تازیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حصور
تصویر حصور
تنگدل، بخیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیور
تصویر تیور
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصوق
تصویر تصوق
آلوده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبر
تصویر تصبر
شکیبائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضور
تصویر تضور
فریاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدر
تصویر تصدر
در مجلس جا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده، کسی که تصور میکند و دریافت می نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصیر
تصویر تصیر
باب مانی همانند پدر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصوری
تصویر تصوری
انگاری منسوب به تصور. آنچه مبتنی بر تصور باشد، خیالی فرضی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
نقش کردن و رسم نمودن صورت و شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصون
تصویر تصون
خود را از عیب و بدی حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصعر
تصویر تصعر
کج کردن روی از روی خودپسندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصور
تصویر متصور
((مُ تَ صَ وِّ))
تصور کننده، خیال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
نگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قصور
تصویر قصور
کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
انگاشته، پنداشته، قابل تصور، ممکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خیالی، فرضی، موهوم، وهمی
متضاد: تصدیقی، واقعی
فرهنگ واژه مترادف متضاد