- تصور
- انگارش، انگار، انگاشت، انگاره
معنی تصور - جستجوی لغت در جدول جو
- تصور
- صورت و پیکر گردیدن چیزی
- تصور
- صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن، گمان کردن، پنداشتن، انگاشتن
- تصور ((تَ صَ وُّ))
- پنداشتن، صورت کسی یا چیزی را به ذهن آوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انگاری منسوب به تصور. آنچه مبتنی بر تصور باشد، خیالی فرضی
تصور شده، گمان شده
کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم می کند
تصور کننده و صورت چیزی را در ذهن خطور دهنده، کسی که تصور میکند و دریافت می نماید
نگاره
کوتاهی
مرغی است شبیه به طاوس ماده شفتین
تنگدل، بخیل
جمع خصر، کمرها میان ها، گودی پاها، خانه های تازیان
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
مدور بودن بودن چیزی
گونه گونی -1 گونه گونه شدنگوناگون گشتن حال بحال شدن، گوناگونی، جمع تطورات
شرمندگی
درنگ کردن
کهانش
کج کردن روی از روی خودپسندی
در مجلس جا گرفتن
شکیبائی کردن
فریاد کردن
باب مانی همانند پدر بودن
نقش کردن و رسم نمودن صورت و شکل
خود را از عیب و بدی حفظ کردن
آلوده شدن
به مذهب صوفیه در آمدن
فرو شدنفرود آمدنبنشیب رفتن
هم پستایی (پستا نوبت)، سپنج ستدن (سپنج عاریت)
دامن بر چیدن، بر زمین افتادن، چکیدن
آمدن و رفتن
محل نان پختن، محل طبخ نان است و آن خم مانند است
تیوای بی باکی نترسی بی پروایی، فرو ریختن ساختمان، مردانگی، شکستن سرما منهدم شدن فرو ریختن بنا، بی باکی کردن بی پروایی کردن، بی باکی بی پروایی گستاخی، جمع تهورات