- تصنیف
- کتابی را از خود نوشتن، نوع کردن مطالب و جمع آوری آنها
معنی تصنیف - جستجوی لغت در جدول جو
- تصنیف
- نوشتن کتاب و مرتب کردن آن، در موسیقی قطعه شعری که به آهنگ طرب انگیز خوانده می شود، کتاب، شعر گفتن، گونه گونه و دسته دسته کردن چیزی، صنف صنف کردن
- تصنیف ((تَ))
- دسته دسته کردن، نوشتن کتاب یا رساله، نوعی شعر که با آهنگ خوانده شود، جمع تصانیف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به رج ایستادن، رجاندن در رج ایستانیدن
برگردانیدن
خطا کردن، در کتاب
جمع تصنیف، دسته دسته ها، گرد آمده ها، فراهم آمده ها، ترانه ها جمع تصنیف
تصویر کردن و نقش بستن
ساختن
درشتی کردن، ملامت نمودن
دو نیم کردن چیزی
شتابی کردن
واداشتن، گیاهجویی، کناره چیزی را تیز کردن، به ننگ برانگیختن
سرزنش کردن، به سختی ملامت کردن، با کسی به سختی و به درشتی رفتار کردن
نصف کردن، دونیم کردن چیزی، به نیمۀ چیزی رسیدن
صرف کردن فعل، مشتق ساختن کلمه ای از کلمۀ دیگر، علم صرف و اشتقاق کلمات، برگردانیدن، تغییر دادن
تصنیف ها، نوشتن کتاب و مرتب کردن آن ها، کتاب ها، شعر گفتن ها، جمع واژۀ تصنیف
خطا کردن در نوشتن، تغییر دادن کلمه با کم یا زیاد کردن نقطه های آن
در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن به واسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطه های آن تغییر پیدا کند مانند عبد و عید، توشه و بوسه،برای مثال مرا بوسه گفتا به تصحیف ده / که درویش را توشه از بوسه به (سعدی۱ - ۸۹)
در ادبیات در فن بدیع کلمه ای که هنگام نوشتن یا خواندن به واسطۀ تغییر کردن یا کم و زیاد شدن نقطه های آن تغییر پیدا کند مانند عبد و عید، توشه و بوسه،
جمع تصنیف
چفته بستن (چفته اتهام)
نوشتنن، سرودن
ترانه ساختن
ترانه خواندن
ترانه خوان