جدول جو
جدول جو

معنی تصمیع - جستجوی لغت در جدول جو

تصمیع
برگذشتن بر عزیمت خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برآوردن سر اشکنه را و باریک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر، برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
عزم و اراده کردن به کاری، با عزم راسخ درصدد اجرای امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصدیع
تصویر تصدیع
باعث زحمت و دردسر شدن، مزاحم شدن، دردسر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطمیع
تصویر تطمیع
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصنیع
تصویر تصنیع
ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
فراهم آوردن، نیک جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیغ
تصویر تصمیغ
زمج اندایی اندودن با زمج (زمج هم آوای رنج صمغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
خالص کردن و استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیع
تصویر تصدیع
جدا جدا کردن، درد سر رسانیدن، درد سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریع
تصویر تصریع
قافیه آوردن در مصرع اول بیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیع
تصویر تصلیع
عذر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیت
تصویر تصمیت
خاموش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیر
تصویر تصمیر
بخل کردن و منع نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیع
تصویر تسمیع
شنوانیدن، زشت گردندن، به نیکی یاد کردن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
آزاندن به آز انگیختن، پیوساندن بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن، جمع تطمیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیع
تصویر تدمیع
روان کردن اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصنیع
تصویر تصنیع
((تَ))
ساختن، مهیا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
((تَ))
اراده کردن، آهنگ انجام کاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیع
تصویر تصدیع
((تَ))
دردسر دادن، باعث زحمت شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطمیع
تصویر تطمیع
((تَ))
به طمع انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
((تَ))
گرد کردن، بسیار گرد کردن، به نماز جمعه حاضر شدن، گردآوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
آهنگ، گزیر، گزیرش، آهنگ کردن، آهنگ داشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
Determination, Resolution
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
Aggregation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
агрегация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
решение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
Aggregation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
Resolution, Bestimmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
агрегація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
рішення , рішучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
decyzja, determinacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
聚合
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصمیم
تصویر تصمیم
决心 , 决定
دیکشنری فارسی به چینی