عذر آوردن، ظاهر شدن حبه و نبودن خاک بر آن، هر دو دست را برابر بر زمین گسترده ریخ زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روشن و تابان شدن آفتاب. (از اقرب الموارد) ، پهن و گشاده کردن پوست را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
عذر آوردن، ظاهر شدن حبه و نبودن خاک بر آن، هر دو دست را برابر بر زمین گسترده ریخ زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روشن و تابان شدن آفتاب. (از اقرب الموارد) ، پهن و گشاده کردن پوست را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر، برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانندِ این شعر، برای مِثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دستِ جَزَع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
نیکو تربیت یافتن جاریه تا فربه شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و از این معنی است: تصنیع الشی ٔ لتحسینه و تزیینه بالصناعه. (اقرب الموارد)
نیکو تربیت یافتن جاریه تا فربه شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و از این معنی است: تصنیع الشی ٔ لتحسینه و تزیینه بالصناعه. (اقرب الموارد)
رها کردن ستور از قید آن. (ذیل اقرب الموارد) ، رفتار مرد مخلّعالالیتین. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتار مرد مخلّعالالیتین یعنی آنکه هر دو سرینش از هم جدا بود. (ناظم الاطباء) ، تفکیک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، نوعی از تصرفات عروض است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).... چون خبن و قطع در مستفعلن جمع شود مفتعل بماند، فعولن بجای آن بنهند، و این زحاف را تخلیع خوانند و فعولن چون از مستفعلن خیزد آنرا مخلع خوانند یعنی دست بریده. (المعجم چ قزوینی و مدرس رضوی ص 40)
رها کردن ستور از قید آن. (ذیل اقرب الموارد) ، رفتار مرد مُخَلَّعالالیتین. (منتهی الارب) (آنندراج). رفتار مرد مُخَلَّعالالیتین یعنی آنکه هر دو سرینش از هم جدا بود. (ناظم الاطباء) ، تفکیک. (اقرب الموارد) (المنجد) ، نوعی از تصرفات عروض است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).... چون خَبْن و قَطْع در مستفعلن جمع شود مُفْتَعِل ُ بماند، فعولن بجای آن بنهند، و این زحاف را تخلیع خوانند و فعولن چون از مستفعلن خیزد آنرا مخلع خوانند یعنی دست بریده. (المعجم چ قزوینی و مدرس رضوی ص 40)
شکافتن. (زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آویزان کردن سلع. (اقرب الموارد) (از المنجد). در منتهی الارب و متن اللغه شرحی در معنی تسلیح آمده است که خلاصۀ آن چنین است: در جاهلیت به هنگام خشکسالی و قحطی هیزمهایی از درخت سلع و عشر به پشت و دم گاو می بستند و آتش بر آن میزدند و گاو را به کوه برمیکردند و از این کار باریدن باران می خواستند
شکافتن. (زوزنی) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آویزان کردن سَلَع. (اقرب الموارد) (از المنجد). در منتهی الارب و متن اللغه شرحی در معنی تسلیح آمده است که خلاصۀ آن چنین است: در جاهلیت به هنگام خشکسالی و قحطی هیزمهایی از درخت سلع و عُشر به پشت و دم گاو می بستند و آتش بر آن میزدند و گاو را به کوه برمیکردند و از این کار باریدن باران می خواستند
از ’ص ل و’، دوم آمدن اسب در سبق. (تاج المصادر بیهقی). دوم اسب رهان گردیدن یعنی تالی شدن سابق را، راندن خر ماده را و درآوردن بر راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نماز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نماز گزاردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درود دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درود فرستادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). درود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’ص ل ی’) در آتش افکندن و سوختن. (تاج المصادر بیهقی). در آتش درآوردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). به آتش درانداختن و به آتش درآوردن و مقیم گردانیدن درآن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و تصلیه جحیم. (قرآن 56 / 94) ، راست کردن چوب به آتش. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن عصا و چوب را به آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از ’ص ل و’، دوم آمدن اسب در سبق. (تاج المصادر بیهقی). دوم اسب رهان گردیدن یعنی تالی شدن سابق را، راندن خر ماده را و درآوردن بر راه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نماز کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). نماز گزاردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درود دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). درود فرستادن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). درود گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’ص ل ی’) در آتش افکندن و سوختن. (تاج المصادر بیهقی). در آتش درآوردن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). به آتش درانداختن و به آتش درآوردن و مقیم گردانیدن درآن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : و تصلیهُ جحیم. (قرآن 56 / 94) ، راست کردن چوب به آتش. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن عصا و چوب را به آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از بن بریدن گوش. (تاج المصادر بیهقی). از بن بریدن گوش و بینی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریدن و گفته اند بریدن گوش و بینی از بن. (از اقرب الموارد)
از بن بریدن گوش. (تاج المصادر بیهقی). از بن بریدن گوش و بینی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریدن و گفته اند بریدن گوش و بینی از بن. (از اقرب الموارد)