- تصلیع
- عذر آوردن
معنی تصلیع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جدا کردن
شکافتن
نماز گزاری
از بن بریدن گوشی و بینی را
بانگیدن لگام
فرازفتیدن: زفت گشتن بسیار (زفت ممسک بخیل)
بردار کردن، کشیدن بدار
قافیه آوردن در مصرع اول بیت
جدا جدا کردن، درد سر رسانیدن، درد سر دادن
ساختن
از بن کندن بر کندن از بیخ بر کندن قلع کردن ریشه کن ساختن، ریشه کن سازی، جمع تقلیعات
نیک بریدن
بوجود آمدن سپیدی مو در سر کسی
جدا کردن، از هم باز کردن، در علوم ادبی شعری که بر وزن ناخوش و بحر ثقیل باشد
باعث زحمت و دردسر شدن، مزاحم شدن، دردسر دادن
در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر، برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
برآیش خور، دمیدن از زیر ابر
گردن دراز
کوه بی گیاه، سر بی موی