جدول جو
جدول جو

معنی تصریب - جستجوی لغت در جدول جو

تصریب
صمغ سرخ را خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). صمغ خوردن. (از اقرب الموارد) ، شیر ترش نوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصویب
تصویر تصویب
به راستی و درستی امری حکم کردن، رای به درستی کاری دادن، تایید، راست و درست دانستن، راست گو دانستن، در علوم سیاسی رای موافق دادن به لایحۀ قانونی از طرف مجلس شورا یا هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
نزدیک کردن، نزدیک گردانیدن، نزدیک بودن
نوعی دویدن اسب، یورتمه، نوعی راه رفتن اسب که سوار را تکان بدهد، خبب، چهارنعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصریف
تصویر تصریف
صرف کردن فعل، مشتق ساختن کلمه ای از کلمۀ دیگر، علم صرف و اشتقاق کلمات، برگردانیدن، تغییر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصریح
تصویر تصریح
آشکار ساختن، سخنی را صریح بیان کردن، امر یا مطلبی را فاش و روشن کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعریب
تصویر تعریب
مطلبی را به عربی ترجمه کردن، شکل عربی دادن به کلمه ای که از زبان دیگر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
سرزنش کردن، نکوهش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخریب
تصویر تخریب
خراب کردن، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهریب
تصویر تهریب
گریزانیدن، فراری دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقریب
تصویر تقریب
نزدیک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجریب
تصویر تجریب
آزمودن، اختیار و امتحان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتریب
تصویر تتریب
خاک آلوده کردن گرد انگیختن، ناداری، دارندگی از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
سرزنش و نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریب
تصویر تاریب
استوار کردن، حد معین نمودن، افزون کردن فزون کردن، رسا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهریب
تصویر تهریب
فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغریب
تصویر تغریب
به خور بر رفتن، خور برش خور بر زدگی (غربزدگی)
فرهنگ لغت هوشیار
تازی گرداندن واژه پارسی یا واژه جز تازی را تازی کردن، به تازی برگرداندن، پاک کردن سخن: از لغزش بعربی ترجمه کردن بتازی گردانیدن، کلمه ای غیر عربی را بصورت عربی در آوردن، بی غلط و فصیح بیان کردن،جمع تعریبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیب
تصویر تصلیب
بردار کردن، کشیدن بدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریب
تصویر تحریب
بخشم آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریب
تصویر تخریب
نا آباد کردن چیزی را، ویران کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذریب
تصویر تذریب
تیز کردن شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریب
تصویر تدریب
عادت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطریب
تصویر تطریب
نیکو کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریف
تصویر تصریف
برگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریع
تصویر تصریع
قافیه آوردن در مصرع اول بیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصرید
تصویر تصرید
اندک کردن، کم کردن عطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریح
تصویر تصریح
هویدا گفتن، آشکار گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضریب
تصویر تضریب
زدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویب
تصویر تصویب
کسی را در کاری به صواب منسوب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریب
تصویر تخریب
((تَ))
ویران کردن، خراب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تدریب
تصویر تدریب
((تَ))
بار آوردن، خو گرفتن، آموزانیدن، آموختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجریب
تصویر تجریب
((تَ))
آزمودن، آزمایش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثریب
تصویر تثریب
((تَ))
نکوهیدن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصویب
تصویر تصویب
برنهادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخریب
تصویر تخریب
ویرانی
فرهنگ واژه فارسی سره